روز نخست که وارد اسلام شدند با زر و زور و تزویر وارد شدند.
زر همان پولهای خدیجه بود،
زور هم که شمشیر علی و شعار پیغمبر که اگر نگویید «لَا اِلَهَ اِلَّا الله» شما را میکشم،
تزویر هم که به معنای سیاست!
سیاست همه جا هست
خیال نکنید که دیانت از سیاست
جدا بوده،
آن دیانتی که ما دنبالش هستیم یک
چیز شسته رفته است.
ولی دیانت مطرح ، آمیخته با سیاست بوده.
شما دقت کنید؛
ازدواجهای پیغمبر سیاسی نبود؟ سیاست یعنی چه؟
یعنی بر طبق مظنّه روز، دو دوتا چهارتا، «این را بگیرم تا خانواده و خاندانش بیایند زیر بِیرق اسلام»؛
میشود سیاست!
فتح مکه به بعد از آن سیاست شد.
همه گفتند باید ابوسفیان و دار و دستهاش را از دم تیغ بگذرانیم،
تا اینها جان داشتند ما را کشتند؛
پیغمبر گفت: نه! امروز روز بخشش است.
چرا؟
حالا درست است دستور از بالا بود
ولی پیغمبر دید اگر بخواهند بکشند
اینها باز یک عده فامیل اینطرف دارند بعد هم چرا از عقل ابوسفیان برای پیشرفت اسلام استفاده نشود؟
همانطوری که بعداً، هم دخترش
را گرفت،
هم خودش را یک مقامی داد
و هم پسرش معاویه را در کار آورد.
هر کجا میخواست سر و صدا را بخواباند، فتنهای را، غائلهای را بخواباند آنجا میشد سیاست.