پروردگاری را معرفی کرده اند که از دیدگان و از دسترس پنهان است، ولی به نام او برای بشر قانون صادر میکنند، لایحه میدهند، اجرائیه میدهند، پس محصول این خدا همین می شود! یعنی در حالی که میگوید من بشر را زیبا آفریدم، انسان باید شصت و یک عمل جراحی در هیکل خود بکند تا به گونه ای شود که حتی بتواند خود را در آینه ببیند!
وقتیکه میگوید: فَتَبَارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِینَ، پس باید خلقت انسان نیکو باشد و با حرف او سازگار باشد.
یا وقتی می گوید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ فِی اَحْسَنِ تَقْوِیمٍ، یعنی خلقت انسان باید اَحسن باشد. تقویم یعنی چه؟ یعنی گزارش روز به روز زندگی او باید نیکو باشد.
اگر این گفته ها با واقعیت منطبق نباشد، چه میشود؟ این میشود که بشر فقیر، علیل و بیچاره است و صاحب هم ندارد.
اکنون اکثر مردم همین را میگویند؛ میگویند ما بیصاحبیم! و واقعاً هم همین است، اگر این خدای مورد ادعای ادیان واقعیت داشت، چرا خلق خود را جمع نمیکند؟ اگر کودکی در خیابان شیشه مردم را بشکند، همه به خانه پدر او می روند، چون او باید پاسخگو باشد. پس انسان هم دارای صاحب است، صاحب او باید پاسخگو باشد.
اگر تو خدا هستی، آیا مردم را خلق کردی و سپس همه را رها کردی؟ امروزه هر انسانی در گوشهای از جهان سیلی میخورد، ضربه میخورد، آیا برای تو اهمیت ندارد؟ نه، هرگز! اهمیت برای آن خدایی ندارد که ما برای خودمان درست کردیم، آن خدای کوچک که در حد و اندازه خودمان ساخته ایم.
درست شبیه همان بتی است که بتپرست ها ساخته بودند. هیچ فرقی نمیکند! بتپرست، بت ساخت و گذاشت در خانهاش، هر روز میآمد به او سلام میکرد، ذره ای گلاب بر او میریخت و یک ذره هم غذا جلوی آن میگذاشت و غذا کمکم خراب میشد. حالا متدین هم همین طور شده است، موحد هم به یک توحید غیرواقعی وصل است که این خدا در ذهن و فکر او آمده است. بت پرست، خدای خود را در اتاقش نگه می داشت و متدین، خدای خود را در ذهن و فکرش نگه داشته است.
یوسف یک افشاگری خیلی قشنگی کرد، به زلیخا گفت: خدای تو در اتاق خوابت است، وقتی که من را برای کامیابی بردی، روی او را پوشاندی! چون از خدای خودت خجالت میکشی! ولی خدای من در دلم هست، در ذهنم هست، جلوی چشمم است، من چطور تخلف او را بکنم؟ تا اینجا گفته او درست است، ولی از اینجا به بعد باز پای یوسف هم گیر است؛ چون وقتی که یوسف در زندان از خدای خود پرسید که برای چه من را گرفتار کردی؟ آن خدای دستساز ذهنی به او پاسخ داد، خودت خودت را گرفتار کردی، چون بهتر بود خودداری نکنی و لذت خود را ببری! این گونه تعارضات را چطور باید ارزیابی کرد؟
ما از دین برای خودمان آتو میگیریم، یعنی میخواهیم بدانیم که ما هیچ چیزی نداریم. وقتیکه دانستیم گرسنهایم، پس به دنبال غذا میرویم و وقتی دیدیم تشنهایم، به دنبال آب میرویم.