رفته از جانِ همه، هم رمق و عیشِ رمه
عشق و عشرت به فنا شد، بشرت زار زده
هی بزنم داد ز این مذهبم
رو نشده سرّ، به همه ذلتم
عفریته شده غیبتِ بدکار
ناکام نمودست بشر، از همه اذکار
این دخترِ سه ساله که اعصابش خرابه
خودزنیهاشو میکنه، اینم زخم تقدیره
سرقت بسیار شد، حفظ و حراست برفت
رهبر این سارقان، خدای ادیان بگفت
-آنقدر عریضه داریم از سرقت، خدا همه جوره اذیت میکند دیگر، همه جوره در کاسه بشر میگذارد.
هر دم از این باغ بری میرسد
تازهتر از تازهتری میرسد.
این کرهٔ خاک نگر زلزله باران شده
اهلِ ممالک ببین، توسعه زاران شده
ختم کن غائلهٔ دردسر
خدای ادیان که شده پر شرر