دیدبانی میکنی از خَ
جانها به لب آوردی،
حل کن این معما را، ا
گفتا به من مضروب الل
عمریست که گفتم سمع ا
خفتگان عصر نابودی شد
سردرد فراوان شده، ای
چه گویم، چه کردی به
فصل حرارت شده، شعلهٔ
وای به حال عصری که ز