
مگر ازدواجهای آنها آسمانی نبود؟
از فایل صوتی شماره 6978 بخش 3 تاریخ 27-11-1403
این سند، بخشی از فایل تدریسی روزانه بروجردی، کاشف توحید بدون مرز به شاگردانش می باشد که بیش از یکدهه در هر شریطی اعم از زندان و حصر در منزل ادامه داشته است.
متن فایل صوتی:
– «قال الصادق: جَاءَ شَقِيٌّ مِنَ اَلْاَشْقِيَاءِ اِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ اَنَّ عَلِيّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ اَبِي جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا اَقُولُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ اَلْغَيْرَةِ مَا لاَ تَمْلِكُ نَفْسَهَا….
فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِكَ وَ بَقِيَتْ مُتَفَكِّرَةً هِيَ حَتَّى اَمْسَتْ وَ جَاءَ اَللَّيْلُ حَمَلَتِ اَلْحَسَنَ عَلَى عَاتِقِهَا اَلْاَيْمَنِ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَى عَاتِقِهَا اَلْاَيْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ اُمِّ كُلْثُومٍ اَلْيُسْرَى بِيَدِهَا اَلْيُمْنَى ثُمَّ تَحَوَّلَتْ اِلَى حُجْرَةِ اَبِيهَا فَجَاءَ عَلِيٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ يَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِكَ غَمُّهُ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمِ اَلْقِصَّةَ مَا هِيَ…. فَخَرَجَ اِلَى اَلْمَسْجِدِ…..
فَلَمَّا رَآهَا اَلنَّبِيُّ اَنَّهَا لَا يُهَنِّيهَا اَلنَّوْمُ وَ لَيْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِي يَا بُنَيَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ اَلنَّبِيُّ اَلْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ اَلْحُسَيْنَ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ اُمِّ كُلْثُومٍ فَانْتَهَى اِلَى عَلِيٍّ……
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ اَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ اَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي… ».
کتاب علل الشرایع جلد ۱ صفحه ۱۸۵، کتاب بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۲۰۱، کتاب عوالم العلوم جلد ۱۱ صفحه ۱۰۷۵ است.
خب اینجا بحث سر چیست؟ درگیری خانوادگی بین فاطمه زهرا و علی مرتضی. خب سوژهاش چیست؟ اینکه یادت هست در درسهای گذشته پیغمبر گفت ازدواجهای من خاکی بوده زمینی بوده به میل نفسم بوده به عشقم بوده به شهوتم بوده ولی ازدواج علی و فاطمه آسمانی است . خب چرا در این ازدواج، درگیری پیش آمده است؟ ببینید منابع هم شیعی است، نه سنّی که بگویی میخواهند ترور شخصیت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا را کنند، نه!
امام صادق نقل میکند. «یک آدم بدی تحت عنوان شقی، از اشقیا به نزد فاطمه دختر پیامبر خدا آمد و به او گفت آیا میدانی که علی از دختر ابوجهل خواستگاری کرده؟ فاطمه گفت حقیقت را میگویی؟ آن مرد سه بار گفت آنچه میگویم حقیقت است. پس غیرت فاطمه تحریک شد به طوری که نتوانست مالک احساسات خود شود». دقت کنید چگونه فاطمه زهرا معصوم است؟ معصومه یعنی از همهٔ این حرفها دور، یعنی نه غیرتی میشود به صورت غیرتی بودن زنهای معمولی و نه اینکه نتواند احساس خود را کنترل کند.
«اندوه فاطمه از این جریان بیشتر شد و او در همین اندیشه باقی ماند تا اینکه شب شد و او شبانه حسن را در شانهٔ راست و حسین را در شانهٔ چپ قرار داد و دست چپ امکلثوم را به دست راست خود گرفت و به خانهٔ پدرش رفت، پس علی آمد و وارد خانه شد و فاطمه را ندید و از این جهت به شدت غمگین شد و بر او گران آمد در حالی که نمیدانست قضیه از چه قرار است و به مسجد رفت، پس وقتی که پیامبر فاطمه را دید که خواب به چشمش نمیرود و آرام و قرار ندارد گفت دخترم برخیز و او برخاست و پیامبر حسن را برداشت و حسین را برداشت و دست امکلثوم را گرفت تا اینکه نزد علی رسید، پیامبر گفت ای علی آیا نمیدانی که فاطمه پاره تن من است»؟
دقت کنید، وقتی که شما (علی و فاطمه) در زندگی زناشویی جنگ و دعوا دارید دیگر وای به حال شما، وقتی که الگوهای شیعه اینها هستند! «هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند و به تحقیق خدا را اذیت کرده و هر کس او را پس از مرگ من اذیت کند مانند این است که در زنده بودن من او را اذیت کرده و هر کس که او را در حال حیات من اذیت کند نیز مانند این است که او را پس از مرگ من اذیت کرده»!
شما از این برخورد و این کلمات و ادبیات پیغمبر به علی چه میفهمید؟ آیا اختلاف بین امیرالمؤمنین و پیامبر نبوده؟ یعنی امیرالمؤمنین اینها را نمیدانست که پیغمبر به او یادآوری کرد یا پیغمبر خواست توبیخش کند؟ مگر امیرالمؤمنین معصوم نبود؟ مگر این ازدواج آسمانی نبود؟ آیا در ازدواج آسمانی این چیزها هست؟
«قال الصادق: جَاءَ شَقِيٌّ مِنَ اَلْاَشْقِيَاءِ اِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ فَقَالَ لَهَا أَ مَا عَلِمْتِ اَنَّ عَلِيّاً قَدْ خَطَبَ بِنْتَ اَبِي جَهْلٍ فَقَالَتْ حَقّاً مَا تَقُولُ فَقَالَ حَقّاً مَا اَقُولُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَدَخَلَهَا مِنَ اَلْغَيْرَةِ مَا لَا تَمْلِكُ نَفْسَهَا….فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ مِنْ ذَلِكَ».
فاطمه که از دشمنانش ناراحت میشود، اینجا میگوید «فَاشْتَدَّ غَمُّ فَاطِمَةَ» شدید شد غصهٔ فاطمه، «مِنْ ذَلِكَ» از این. این چه بود؟ میگفتند علی میخواهد سرت هوو بیاورد.
«وَ بَقِيَتْ مُتَفَكِّرَةً هِيَ حَتَّى اَمْسَتْ وَ جَاءَ اَللَّيْلُ حَمَلَتِ اَلْحَسَنَ عَلَى عَاتِقِهَا اَلْاَيْمَنِ وَ اَلْحُسَيْنَ عَلَى عَاتِقِهَا اَلْاَيْسَرِ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ اُمِّ كُلْثُومٍ اَلْيُسْرَى بِيَدِهَا اَلْيُمْنَى ثُمَّ تَحَوَّلَتْ اِلَى حُجْرَةِ اَبِيهَا فَجَاءَ عَلِيٌّ فَدَخَلَ حُجْرَتَهُ فَلَمْ يَرَ فَاطِمَةَ فَاشْتَدَّ لِذَلِكَ غَمُّهُ» او (علی) هم غم و غصهاش شدید شد چون توقع نداشت از فاطمه، «وَ عَظُمَ عَلَيْهِ وَ لَمْ يَعْلَمِ اَلْقِصَّةَ مَا هِيَ…. فَخَرَجَ اِلَى اَلْمَسْجِدِ ….. فَلَمَّا رَآهَا اَلنَّبِيُّ اَنَّهَا لَا يُهَنِّيهَا اَلنَّوْمُ وَ لَيْسَ لَهَا قَرَارٌ قَالَ لَهَا قُومِي يَا بُنَيَّةِ فَقَامَتْ فَحَمَلَ اَلنَّبِيُّ اَلْحَسَنَ وَ حَمَلَتْ فَاطِمَةُ اَلْحُسَيْنَ وَ أَخَذَتْ بِيَدِ اُمِّ كُلْثُومٍ فَانْتَهَى اِلَى عَلِيٍّ…… فَقَالَ رَسُولُ اللهِ يَا عَلِيُّ أَ مَا عَلِمْتَ اَنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ اَنَا مِنْهَا فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي وَ مَنْ آذَاهَا فِي حَيَاتِي كَانَ كَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِي».
این حرف را پیغمبر به دشمنان فاطمه میزند و فاطمه در احتجاجش در مسجد بعد از کودتای علیه غدیر این حرفها را میزد، حالا پیغمبر این حرفها را به علی میزند. خیلی خبرها هست. خیلی چیزها هست!