گفت یک مسکین، به حاجب در خفا
کو عهد صاحبخانه آید به صفا
ورشکسته آمده در این صنوفِ مختلف
صاحبانِ این مشاغل در کسوف
بیکار شده این بشر تو
از وعدهگهت در خلَف تو
عاشورایی شدنم به امر حق بود
چون طفلِ ضعیف در صغر بود
محرّم شد نگاهم بر حقیقت
که چون شمر آمده در این خباثت
یزیدش روضهخوان این مصیبت
چو امر آمد ز الله و دیانت
عبیدالله گفتا ما نکردیم
که این آمد ز فرمان اعاظیم
ظالم چو بیاید که به تخریب عماره
هیهات شود نسل بشر زین سبب اصل عماله
همه ادیان و مذاهب به دروغند
در عسرت و هم رنج و عذابند
حکام در این بین، هوادار خدایند
با دشنه و تیر و قمهاش، نار به جانند
تهدید شده بشر به ادیان
ناامن، ببین دیو به اذهان
بمب و موشک شده مرسَل ز خدا
این پیمبر چه کسی دید به سوئی ز قضا