
فرشتهای که در تصور، خدا آمده!
از فایل صوتی شماره 6955 بخش 2 تاریخ 21-10-1403
این سند، بخشی از فایل تدریسی روزانه بروجردی، کاشف توحید بدون مرز به شاگردانش می باشد که بیش از یکدهه در هر شریطی اعم از زندان و حصر در منزل ادامه داشته است.
متن فایل صوتی:
– «عَبْدِ اَلصَّمَدِ ابْنِ بَشِيرٍ قَالَ: قَالَ اَبو عَبْدِ اللهِ مَرَّ حَتَّى اِنْتَهَى اِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّالِثَةِ، فَنَفَرَتِ اَلْمَلَائِكَةُ عَنْ اَبْوَابِ اَلسَّمَاءِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ فَتَرَاجَعَتِ اَلْمَلَائِكَةُ وَ فُتِحَ اَلْبَابُ، وَ مَرَّ اَلنَّبِيُّ ص حَتَّى اِنْتَهَى اِلَى اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ، فَاِذَا هُوَ بِمَلَكٍ مُتَّكٍ وَ هُوَ عَلَى سَرِيرٍ تَحْتَ يَدِهِ ثَلَاثُمِائَةِ اَلْفِ مَلَكٍ تَحْتَ كُلِّ مَلَكٍ ثَلَاثُمِائَةٍ اَلْفِ مَلَكٍ فَنُودِيَ اَنْ قُمْ قَالَ: فَقَامَ اَلْمَلَكُ عَلَى رِجْلَيْهِ فَلَا يَزَالُ قَائِماً اِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ».
کتاب البرهان فی تفسیر القران از النوری الطبرسی جلد ۱ صفحه ۵۷۳، کتاب بحارالانوار از مجلسی جلد ۸۱ صفحه ۱۱۹، کتاب البرهان فی تفسیر القرآن از البحرانی جلد ۱ صفحه ۵۷۳، (چطور این دو کتاب اسمشان یکی است؟ یکی مال نوری طبرسی است و یکی مال بحرانی است)، کتاب تفسیر عیاشی جلد ۱ صفحه ۱۵۷ است.
امام صادق در مورد معراج فرمود: پیامبر، گذشته تا به چهارمین آسمان رسید، ناگاه با فرشتهای روبرو شد که بر تختی تکیه زده بود و زیر دستش سیصد هزار فرشته و زیر دست هر کدام از آنها سیصد هزار فرشته بود، پیامبر تصمیم گرفت تا در برابر او سجده کند و گمان کرد که وی همان است؛ یعنی الله! در این هنگام ندایی رسید که برخیز! بلافاصله آن فرشته بر دو پای خود ایستاد و پیامبر دانست که او بندهای آفریده است، پس از آن، فرشته پیوسته تا روز قیامت به پا ایستاده است.
یک چیزهایی آدم در این دین میبیند باور کن فیلمسازان در هالیوود هم بلد نیستند بسازند. اصلاً تصور عقلانیش رد شده است، آمار میدهد از دم! آخر چه کسی دیده؟ چه کسی شنیده؟ به متشرع میگوید پیغمبر گفته، ساکت شو، خفه شو، گوش کن سر تعظیم بیاور، برو کارت را بکن! ادیان همین هستند، بَرده میخواهند! در حقیقت عبد همان بَرده است دیگر. آدم هر چقدر هم جلوتر میرود متوجه میشود که مباحث قبلی چقدر قشنگ جا میافتد. این که میگوید «اَکْثَرُ اَهْلِ الْجَنَّةِ اَلْبُلَهَاءُ، اکثریت قاطع بهشتیان خل و چل هستند، ابله و سفیه هستند» این است، اینها را میگویند، آنها هم خوشحال میشوند و مزید بر اعتقادات الکی میشود.
«عَن عَبْدِ اَلصَّمَدِ ابْنِ بَشِيرٍ قَالَ: قَالَ اَبو عَبْدِ اللهِ مَرَّ حَتَّى اِنْتَهَى» پیغمبر مرور کرد تا به ته آسمان رسید، «حَتَّى اِنْتَهَى اِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّالِثَةِ» آسمان سوم، «فَنَفَرَتِ اَلْمَلاَئِكَةُ عَنْ اَبْوَابِ اَلسَّمَاءِ» پیغمبر را به چه شکلی دیده بودند که فرشتهها در رفتند؟
«فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، فَتَرَاجَعَتِ اَلْمَلَائِكَةُ». ببینم اینها خیال کردند خداست، مگر خدا ترس دارد؟ آیا ملائکه در وجودش ترس دارد؟ مگر انسان است؟ وقتی که میگوید «لَا يَعْصُونَ اللهَ مَا أَمَرَهُمْ، هر چه حکم میدهد او اجرا میکند (۶ تحریم)»، اگر بترسد احکام را اجرا میکند؟ «فَتَرَاجَعَتِ اَلْمَلَائِكَةُ» مراجعه کردند برگشتند، «وَ فُتِحَ اَلْبَابُ، وَ مَرَّ اَلنَّبِيُّ حَتَّى اِنْتَهَى اِلَى اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ».
«مَرَّ» یعنی مرور کرد، استمرار، این «مَرَّ» غیر از عروج است، به راه رفتن میخورد.
ببینید برای استثمار ملتها چگونه تنظیم حدیث میشود! یعنی پیاده پیغمبر آسمانها را طی میکند. «سُبْحَانَ الَّذِي اَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ (۱ اسرا)»، آن «اَسْرَىٰ» سیر است. سیر به عروج میخورد ولی به مرور نمیخورد.
«حَتَّى اِنْتَهَى اِلَى اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ، فَاِذَا هُوَ بِمَلَكٍ مُتَّكٍ وَ هُوَ عَلَى سَرِيرٍ تَحْتَ يَدِهِ ثَلَاثُمِائَةِ اَلْفِ مَلَكٍ تَحْتَ كُلِّ مَلَكٍ ثَلَاثُمِائَةٍ اَلْفِ مَلَكٍ فَنُودِيَ اَنْ قُمْ قَالَ: فَقَامَ اَلْمَلَكُ عَلَى رِجْلَيْهِ فَلَا يَزَالُ قَائِماً اِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ».
این دین در این هزار و چهارصد و چهل و چهار سال آنچنان ریشه دوانده که ما هرچه کالبد شکافی میکنیم، این ریشههای سرطانی را میخواهیم از تاریخ دربیاوریم، به هم پیوسته شده، نمیشود! سیصد هزار فرشته، زیر دستشان هم هر کدام سیصد هزار فرشته، میشود چقدر؟ اینها را چه کسی شمرده؟ چه کسی بررسی کرده؟ آیا پیغمبر وقت داشته که دانه دانه بشمرد؟
این سوالات را باید از متشرع پرسید. یا زنگی زنگی یا رومی رومی، تکلیفت را روشن کن! تو عاقل هستی یا نیستی؟ آیا عاقل هستی؟ آیا اینها به عقل جور درمیآید که پیغمبر با پای پیاده به آسمانها رفته؟
بعد یک جای دیگری میگوید که یک حیوانی شبیه به قاطر آورد که آن هم ملک بود، پیغمبر سوارش شد و رفت. اصلاً خیلی مبهم است!
در این آیه اول سوره اسرا دقت کنید، میگوید «سُبْحَانَ الَّذِي اَسْرَىٰ….. مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الْاَقْصَى (۱ اسرا)»، دیگر انتها ندارد، پیغمبر حرکت زمین به زمین داشت یعنی از کعبه به بیت المقدس رفت. پس ادامهاش کجاست؟ برای چه شاخ و برگ دادی؟ میدانید درباره معراج چقدر کتاب نوشته شده، همهاش بر پایه همین است! یکی نبود به پیغمبر بگوید تو با پای پیاده این همه وسعت آفرینش را رفتی دیدی و آمدی، آخر چطور ممکن است!
مخاطبین چند نفر و چند جور بودند:
➖یکی آنهایی که بی عقل بودند.
➖یکی آنهایی که نان را به نرخ روز میخوردند.
آن شخصی که به هموطنش میگوید من خودم دیدم شقالقمر شد ماه دو نیمه شد و نیمهٔ آن پشت کوه افتاد، این شخص یا دیوانه است یا اینکه از پیغمبر پول گرفته! آخر چطور ممکن است!؟ این آمار و اعداد را چطوری میخواهی ثابت کنی؟
یک نفر جرأت نکرد به پیغمبر بگوید آخر تو که پیاده از زمین به هفت طبقه آسمان رفتی این سیصد هزار فرشته و سیصد هزار زیرش را چطوری شمردی؟ آخر وقت بود؟ بعد میگویند وقتی که پیغمبر برگشته دیده همهاش یک دقیقه بوده. آیا تو باور میکنی؟ کلّ آفرینش را دور زده و به خانهاش آمده فقط یک دقیقه بوده! بابا آدم خواب هم میخواهد ببیند پانزده ساعت وقت میگیرد، فیلم سینمایی هم میخواهد بسازد سریالی باید بسازد چون اینها هر کدامش بحثانگیز است. آخر چطور متشرع اینها را باور میکند؟
بعد میگوید آن فرشتهای که او (پیغمبر) خیال میکرد خدا آمده محکوم شد به اینکه تا قیامت روی دو پای خودش بایستد. دقت کن: «فَقَامَ اَلْمَلَكُ عَلَى رِجْلَيْهِ فَلَا يَزَالُ قَائِماً اِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ». سوال: آیا فرشته پا دارد؟ بعد فرشته محکوم میشود که تا روز قیامت روی پایش بایستد؟ فرشته که تخیّل نداشته، پیغمبر تخیّل داشته، فرشته باید مجازات بشود تا روز قیامت روی پا بایستد! اگر پا دارد که این پا دیگر حقیقی نیست. چه کسی میتواند تا روز قیامت روی پایش بایستد؟
خیلی بیچاره بودیم، سی و پنج سال سینه چاک این دین بودم، سینهزن این دین بودم، خدا را شکر خدای الله را شکر که از این دین پولدار نشدم و الا شرمنده میشدم، همیشه در عسرت و تنگدستی بودم و الان افتخار میکنم که از جیب دین امرار معاش نکردم، پاساژ درست نکردم، کاخ درست نکردم!