اخبار و مقالات

راهپیمایی در فراز و نشیب تاریخ به یاد ماندنی

به قلم طیبه حسینی (نماینده بروجردی، کاشف توحید بدون مرز در ایالات متحده آمریکا)


نیمه مهرماه ۱۴۰۴؛ روزی که شاید برای بسیاری تفاوتی با روزهای دیگر نداشته باشد، اما برای آنان که با تاریخ معاصر ایران آشنا هستند، یادآور واقعه‌ای است که نگاه نسلی را به اقتدار مذهبی دگرگون کرد و از ترس و سکوت به شهامتِ مطالبه‌گری و کنشگریِ مدنی رهنمون ساخت. بیست سال پیش، در سال ۱۳۸۵ و در خیابان سرو تهران، حادثه‌ای رخ داد که امروز کمتر درباره‌اش سخن گفته می‌شود. آیت‌الله سیدحسین کاظمینی بروجردی،آیت‌اللهِ دیروز و کاشفِ حقایق دینی امروزِ، پس از سال‌ها ترویج دین، همراه با شاگردان، هواداران و خانواده، هفتاد روز در خانه‌اش به نشانهٔ اعتراض به دیکتاتوری مذهبی و برای جدایی دین از قدرت تحصن کرد؛ اما همین مطالبهٔ بدیهی، تبعاتی سنگین و پرهزینه برای او به‌دنبال داشت.

سحرگاهِ نیمهٔ مهر ۱۳۸۵، تصاویرش هنوز در برابر چشمان هوادران و شاگردانش زنده است، زمانیکه در ناباوری، نیروهای سپاه، بسیج ، و گارد ویژه با خشونتی بی‌رحمانه به خانه‌ی بروجردی یورش بردند و نهایتا او و خانواده و جمعیت زیادی از هوادرانش از کودک تا سالخورده بازداشت و به زندان اوین منتقل کردند. بازتابِ این خبر در خارج از ایران به اعتراض‌ و حمایت‌های رسانه‌ها و نهادهای حقوق‌بشری انجامید و بطوریکه خواستارِ آزادیِ فوریِ بروجردی و دیگر بازداشت‌شدگان شدند. با وجودِ بازتاب‌های جهانی، سکوت و سرکوب در داخل ایران ادامه یافت. بروجردی نخست به اعدام محکوم شد، اما با فشار افکارِ بین‌المللی، حکم وی به یازده سال زندان کاهش یافت.

بروجردی در زندان، داوطلبانه و آگاهانه از جایگاه روحانیت کناره گرفت. او نه‌تنها خود را خلع لباس کرد، بلکه از داخل زندان اعلام نمود که لباس روحانیت را به نشانه‌ی اعتراض به جنایات آیت‌الله‌ها و روحانیون حکومتی برای همیشه کنار گذاشته است. وی از همه‌ی رسانه‌ها و مردم خواست تا دیگر او را «آیت‌الله» نخوانند، چرا که این عنوان را آلوده به قدرت و ریا می‌دانست. همچنین تأکید کرد که از این پس، لقب «سید» نیز از کنار نام او حذف شود، زیرا این عنوان را نمادی از دیانت سنتی و تعصبات موروثی می‌دانست.

آنچه در این یازده سال بر او گذشت، تنها زندان نبود؛ بلکه مجموعه‌ای از شکنجه، تزریقِ داروهایِ مشکوک، هم‌سلولی با بیمارانِ روانی، تهدید و سوءقصد، و قرنطینهٔ اعدامی‌ها بود. همهٔ این فشارها برای خاموش‌کردنِ صدایی بود که جداییِ دین از سیاست را مطالبه می‌کرد؛ اما آن صدا نه‌تنها خاموش نشد ، بلکه در همان سلول‌ها پخته‌تر و عمیق‌تر شد.

بروجردی در اوج رنجِ سالیانِ زندان، به درکی دردناک رسید که آیا سزای آن همه خدمت خالصانه برای خدا، باید پشتِ میله‌های سرد زندان باشد؟ بدین‌ترتیب، در همان زندان ، ‘کتابخانه’ را پناهگاه خود ساخت و آن را به ‘دانشگاهی بی‌تکلف’ بدل کرد. او با عزمی تازه به سراغ متون دینی رفت؛ قرآن، حدیث، سنت و منابع تاریخی را با نگاهی نو، رها از هر تعصبی، بازخوانی کرد. این‌بار، با همان ابزارهایی که روزی برای تبلیغِ ایمان به‌کار می‌گرفت، ‘ایمان’ را بر مسند آزمونِ عقل، وجدان وتجربه نشاند. این بازخوانیِ دقیق و جسورانه، به‌تدریج بخش‌هایِ مغفول‌ماندهٔ دینِ آبا و اجدادی را که از جامعیت تهی مانده و با کاستی‌های جدّی روبه‌رو بود، را آشکار کرد. ثمرۀ سال‌ها پژوهش و مطالعه در زندان، بروجردی را به نتیجه‌ای رساند که برای بسیاری از مذهبیون و متشرعین، پذیرشِ آن دشوار است.

حاصلِ این پژوهش‌ها بروجردی را به این داوری رساند که مشکل ، صرفاً سیاست‌زدگیِ دین نیست، بلکه ریشه در بنیان‌ خودِ ادیان دارد. با اتکا به منابع معتبر شیعه و سنی ، او دریافت که ادیان موجود نه برای هدایت، بلکه برای سلطه بر انسان ها پدید آمده‌اند. خدایی که بندگانش را نه با آزادیِ اندیشه و وجدان، بلکه با بیمِ دوزخ و طمعِ بهشت کنترل می‌کند. خدایی برخاسته از الهامات، القائات ذهنی و رؤیاهای انبیا و اوصیا، که نتیجه آن ترویجِ «توحیدِ زمینی» بود. هم‌زمان با این تأملات و نگارش‌ها، با وجود حبس و محدودیت، او هر روز از دل زندان، از طریق تماس‌های تلفنی، یافته‌های پژوهشی‌اش را به شاگردانش در سراسر ایران منتقل می‌کرد؛ گویی هیچ دیواری نمی‌توانست مانع جریان اندیشه شود. بدین‌سان، بروجردی در همان سلول‌ « دانشگاهِی بی‌سقف و ‌حصار در الهیاتِ پویا» بنیاد نهاد و آن را گستراند.

پس از یازده سال حبس، بروجردی دیگر آن روحانی سابق نبود. کسی که سی‌وپنج سال از عمرش را به تبلیغِ دین اختصاص داده بود، اکنون از دلِ همان تجربهٔ ایمانی از «نقدِ دینِ سیاستی» عبور کرد و به مرحله‌ای حساس‌تر، یعنی «نقدِ دین از درونِ دین»، رسید. حرکتی جسورانه که نه از سر انکار ایمان، بلکه از دلِ عشق به حقیقت برمی‌خاست. در این نقطه‌ی عطف، بروجردی افقی نو گشود و آن را «توحیدِ بدون مرز» نام نهاد؛ دکترینی که نه به ستیز با ادیان می‌پردازد، و نه دعوت به برتری‌جویی عقیدتی دارد. او نه با اسلام، مسیحیت، یهودیت، آیینِ زرتشت و بهائیّت در نزاع است ، و نه خود را در چارچوب هیچ‌یک از ادیان تعریف می‌کند. حتی مقصودش ساختن پرچم جدیدی در میدان رقابت ادیان نیست، بلکه گشودنِ چشم‌اندازی است که در آن ایمان از قید و بندِ نهادهای دینی، تعصباتِ مذهبی و خرافات و قصه‌های ادیان رها شود و به به گوهرِ نخستینِ خود که رابطه‌ای بی‌واسطه، بی‌نام و بی‌مرز میانِ انسان و حقیقتِ مطلقِ هستی است، بازگردد. در این نگاه، معیار داوری به عقل، تفکر و وجدان واگذار می شود. به بیان دیگرهر آنچه به نام خدا، انسان را به اطاعت کور وادارکند ، از توحید فاصله میگیرد، گرچه نام توحید بر پیشانی داشته باشد. «توحید بدون مرز» می‌کوشد این دور باطل را بشکند، لذا با اتکای استدلال و منطق، تاریخچهٔ ارسالِ انبیا، وحی، مصحف و کتب مقدس را نقد می‌کند تا از قیدِ عقایدِ هزارساله‌ای که از آدم تا امروز رواج یافته، برهاند. در عینِ پیوند با حقیقت، یادآور می‌شود که دست مایه رسالت به فنا رفت و پیامبران در پایانِ حیات‌شان پرچمِ «وَانتَظِروا» را برافراشتند و امت را به انتظار فراخواندند. از این‌رو پژوهشِ بیست‌سالهٔ بروجردی راهِ پیگیری و یافتنِ حلقه‌های مفقودهٔ خداشناسی را برای دانشجویان هموار می‌سازد.

افزون بر این، بروجردی از داخل زندان، مکتب فکری «عدم تطابق ثبت با سند» را پایه‌گذاری کرد و با بررسی مستندات قرآنی، دینی و تاریخی، نشان داد که تصویری که ادیان از پروردگار ارائه داده‌اند، تحقیرآمیز و دور از حقیقت است. او اثبات میکند که فرمانروای هستی، بسیار فراتر و منزه‌تر از قالب‌های دست‌سازِ بشراست که در متون و روایات هزاران ساله ادیان ترسیم شده است.

بروجردی از طریق مکتب «عدم تطابق ثبت با سند» تناقضات تاریخی و کلامی در اسلام را آشکار ساخت. او مجموعه یافته‌های خود را در کتاب «دایره‌المعارف ظهور» گردآوری کرد؛ اثری که شامل هزاران سند افشاگرانه علیه دین است و هیچ مرجع دینی قادر به تکذیب آن نیست، چرا که از منابع داخلی اسلام و از مجاری قرآن و احادیث و روایات و اقوال‌النبی و اقوال‌الائمه و سنت برگرفته شده است. او با استناد به منابع شیعه و سنی نشان داد که تاریخ اسلام سرشار از بی‌ثباتی و تناقض است، و تا زمانی که انسان از بند خدایان زمینی و القائات خرافه مذهبی رها نشود، هرگز نمی‌تواند به شناخت حقیقی از فرمانروای هستی دست یابد.

دراکتبر 2014 (۹ مهر‌ماه 1393) ، به اتهام اینکه نظرات ایشان و محتوای کتابش یک بدعت است و کاملا با نظرات رهبری نظام مغایرت دارد، به مدت 44 روز به سلول انفرادی قرنطینه قبل از اعدام ، با دست و پای بسته در غل و زنجیر منتقل، و مورد شکنجه قرار گرفت. با این حال ، اقدام فوری و به موقع سازمان های حقوق بشری، مانع از اجرای حکم اعدام ایشان شد.

این تحقیقات و مسیر فکری ، با تبعات دردناکی دیگری نیر همراه بود. بسیاری او را نادیده گرفته و طرد کردند؛ حتی شماری از منتقدان نظام، به‌دلیل ترس، تعصب یا رقابت‌های شخصی، از حمایت او خودداری ورزیدند. با این‌حال، از دل همان انزوا و زندان ، بروجردی صدایی نو خود را منعکس کرد، صدایی مستقل و ریشه‌دار، که هنوز در فضای مجازی دانشگاه اش ، در میان شاگردانش طنین‌انداز است.

بروجردی پس از یازده سال حبس، به جای آزادی، درسال 2017 با وثیقه‌ی سنگین به مرخصی درمانی منتقل و تا امروز در حصر خانگی به‌سر می‌برد. با وجود این، روزانه در جلسات آنلاین، با حضوردانشجویان اش و جامعه‌ای خسته و گرفتارکه جویای حقیقت اند ، پژوهش‌ و تدریس‌ خود را ادامه می‌دهد. دردهای مردم ایران، از زن و مرد، کودک و سالخورده را بازتاب می‌دهد و دستاوردهای تحقیقاتش را در قالب تدریس و شعر به ثبت می‌رساند.
او مجهولات و پنهانی‌های ادیان را که قرن‌ها از دید مردم پنهان مانده‌اند، بر اساس اسناد تاریخی آشکار می‌کند و مخاطب را به اندیشیدن و تعقل فرامی‌خواند. به گفته او، کتب معتبر اسلامی، هم در شیعه (مانند اصول کافی، بحارالأنوار و وسائل‌الشیعة، …) و هم در اهل سنت (مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم و تفسیر طبری، ….)، خود نشان می‌دهند که چگونه این منابع مرجع، تناقض‌های درون‌دینی و ناکارآمدی‌های عملی دین را برملا کرده‌اند. این امر گواهی روشن است بر اینکه ادیان در عمل مردم را “سرِ کار” گذاشته‌اند؛ مذهبی که با “بسم‌الله الرحمن الرحیم” لبخند می‌زند و رحمت را وعده می‌دهد، اما در عمل ما را زنده‌زنده دفن می‌کند.

اینکه روایت‌های تکراری و بی‌حاصل بر منابر همچنان تداوم می‌یابند و افشاگری‌های تاریخی هرگز فرصت بروز پیدا نمی‌کنند، امری تصادفی نیست. هنگامی که شریان حیاتی معیشت به تار و پود دین گره می‌خورد و هرگونه نقد درونی از دین، هزینه اجتماعی و سیاسی گزافی به دنبال دارد، طبیعی است که بسیاری از علما و فقها به محافظه‌کاری پناه ببرند و به بازتولید روایت‌هایی بی‌خطر، تکراری ، و پرسودتر سوق داده شوند.

در همین حال، بروجردی، کاشف توحید بدون مرز صراحتا، علما و روحانیون و رهبران دینیِ همهٔ مذاهب را به مسئولیتی روشن فرامی‌خوانَد که جسارتِ انتقاد از دینِ خویش را داشته باشند و کاستی‌ها و ناکارآمدی‌های باورهای خود را بی‌تعارف برای آگاهیِ افکار عمومی بازگویند. مگر نه آن‌که یکی از چهره‌های نجف با ازخودگذشتگی گفت: «هزار و یک پرسش بر دامن اسلام بی‌جواب مانده است»؟ تا این پرسش‌ها بی‌پاسخ بماند، میدان به سوءاستفاده و فریب واگذار می‌شود. تاریخ نشان داده سکوت اتهام می‌زاید و نقدِ دستاوردهای دینی طی هزاران سال، پیکرهٔ باورهای دینی را از جمود می‌رهاند وراه را برای یافتنِ حلقه‌های مفقوده در فهمِ فرمانروایِ هستی هموار می‌کند.

شاید هنوز بسیاری از ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج، او را نشناسند؛ شاید ندانند که این اندیشمند و منتقد دینی چه راهی پیمود و چه رنجی را برای رسیدن به این آگاهی متحمل شد. اما تاریخ، همیشه صدای کسانی را که از دل رنج برخاسته‌اند حفظ می‌کند. روزی که حقیقت به گوش همه برسد، خواهند دانست که نیمه مهر1385، فقط یادآور یک سرکوب نیست، بلکه روز تولد اندیشه‌ای است که انسان را از خواب باورهای موروثی بیدار میکند و در او میلِ جست‌وجوی حقیقت را زنده میسازد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا