هر لحظه مرا باد حرج ولوله کرده
از ترس عذاب ازلی زلزله کرده
همه از ترس تو نیزه مدارند چرا؟
کشته و مردهٔ این خشم عظیماند چرا؟
خفتگان این دیار ناکسیم
بی کسان قوم مغضوب شریم
چون فزون آمد طلاق از این قضا
پس به منزل آمده نرخش بلا
– تمام این دروغهای مذهب رو میشود که میگوید «ازدواج کنید نفوستان باهم گره میخورد». اگر گره میخورد که به طلاق منجر نمیشود. میگوید «ازدواج کنید آرامش همدیگر هستید». اگر آرامش همدیگر هستند چرا جدا میشوند؟
چون تکرر آمده بر این عذاب
حیف و میل آمد به عمر این خراب
خرابههای زمین شد رسانهٔ خبرم
به جام جم بنگر که آوازه داده از حرجم
شاکی شده این خلق گرفتار
از این حرج آمده از جانب اشرار
سرما بزده به استخوانم
نارو زده این بختِ تباهی به حیاتم
– این عریضهٔ همهٔ شماست، این نالهٔ منتظرینِ مستضعفِ مضطرِ مضطربِ مغرمِ محروم است:
قاطی شده این خانهٔ پر تیره و تارم
از شدتِ تیری که بیامد به برِ اهل و عیالم
– مثلاً من و تو عیالات خدا هستیم! کدام کفیل است، کدام ولیّ است، کدام وکیل است که خانوادهاش را بچزاند؟ ای کاش این تبلیغ رحمانیت تو را نمیکرد! لااقل خیالمان راحت بود که یک خدای جانی دارد پوست ما را میکند.