نسخه ای که از این سایت مشاهده میکنید، نسخه آزمایشی است و به زودی نسخه نهایی همراه با مطالب کامل رو نمایی خواهد شد

تماس با مدیر سایت
چینش موضوعی کاوش ها

حجاب در اسلام؛ سنت یا تحمیل؟!

فهرست دروس :

– مقدمه
– بالاخره سندی یافتیم از برادران اهل سنّت که آیات قرآن بر اساس خواست حضرات صحابه بوده و به خاطر همین نسبتِ امنیتی است که کتابت خودشان باید ملاک شود!
– از پایین به الله یادآوری ارسال آیه می‌شود.
– زنان در برابر پیامبر بی‌ حجابند.
– آزاد منشی پیامبر. رسول خاتم زیر بار حصر زنان نمی‌رود ولی تحت تحمیل متعصّبین از صحابه قرار می‌گیرد. آیا وضع قوانین اجتماعی برای قشری از جامعه، صحّت مصحف را زیر سؤال نمی‌برد؟
– جبرئیل، گوش به زنگ صحابه!
– خلیفه که شهوتران است، چگونه خواهان حجاب می‌شود؟
– وقتی که قضاوت بر اساس صحنه‌‌ سازی باشد، تکلیف این دین مشخص است!
– کسی که بالاترین حجاب را دارد، چگونه موی آن، موردِ خبر قرار می‌گیرد؟
– آن که سفارش به حجاب می‌کند، الگوی دیگری به ما نشان می‌دهد.
– کشف حجاب خلاف مشیِ مندرج در سيرهٔ اهل بیت است.
– مرگ خوب است اما برای همسایه؛ این است داستان اسفبار وحی!
– کسی که باعث نزول آیهٔ حجاب شد خود براحتی به اندام لخت زن پیغمبر نگاه می‌کند!
– مقررات جداسازی زنان و مردان بتدریج شکل گرفت، در صدر اسلام اختلاط جنسی بود.

– مقدمه :
بحث پیرامون حجاب در اسلام همواره یکی از چالش ‌برانگیزترین مسائل اجتماعی و دینی بوده است. آیا حجاب یک دستور الهی است که از سوی خداوند بر زنان مسلمان واجب شده، یا پدیده‌ای است که در نتیجه‌ی فشارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در صدر اسلام شکل گرفته و در طول تاریخ اسلامی تثبیت شده است؟ اسناد تاریخی و متون دینی، به ‌ویژه روایات اهل سنت، شواهدی را ارائه می‌دهند که نشان می‌دهد حجاب نه به عنوان یک اصل ثابت دینی، بلکه به عنوان یک تقاضا از سوی برخی صحابه و نخبگان سیاسی آن دوران وارد فرهنگ اسلامی شده است!
روایاتی که از منابعی مانند «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم» و دیگر کتب معتبر اهل سنت نقل شده‌اند، نشان می‌دهند که عمر ابن خطاب، خلیفه دوم، یکی از عوامل اصلی در تصویب و اجرای حکم حجاب بوده است! در چندین حدیث ذکر شده است که وی از پیامبر اسلام خواست تا زنان خود را ملزم به پوشش بیشتر کند، زیرا افراد مختلف، چه نیک و چه بد، به آن‌ها نگاه می‌کردند. پس از این درخواست‌های مکرر، آیه‌ی مربوط به حجاب نازل شد! این امر نشان می‌دهد که ورود حکم حجاب به اسلام، بیش از آن ‌که ناشی از وحی الهی باشد، نتیجه‌ی فشارهای اجتماعی و فرهنگی زمانه بوده است.
علاوه بر این، در اسناد تاریخی آمده است که زنان پیامبر تا پیش از این درخواست‌ها، بدون حجاب در محیط‌ های عمومی ظاهر می‌شدند و پیامبر نیز هیچ منعی برای آن قائل نبود. به عنوان مثال، روایاتی وجود دارد که نشان می‌دهد زنان پیامبر حتی در حضور دیگران به گفت ‌و گو و تعامل اجتماعی می‌پرداختند، تا زمانی که ورود عمر به این مسئله، تغییراتی اساسی در این وضعیت ایجاد کرد. این روایت‌ها تردیدهایی جدی درباره‌ی منشأ الهی حجاب ایجاد می‌کند و آن را بیشتر به یک تصمیم اجتماعی-سیاسی تنزل و نسبت می‌دهد.
همچنین در روایاتی دیگر، تعارض میان پیامبر و برخی از صحابه بر سر مسئله‌ی حجاب دیده می‌شود. در برخی از اسناد آمده که پیامبر ابتدا به درخواست‌های عمر توجهی نکرد، اما فشارهای اجتماعی و قدرت سیاسی خلیفه دوم در نهایت به پذیرش این درخواست و صدور حکم حجاب انجامید. این امر، این پرسش اساسی را مطرح می‌کند که اگر حجاب یک فرمان الهی بوده، چرا پیامبر ابتدا در برابر آن مقاومت نشان داد؟ و اگر حاصل فشارهای یک فرد یا گروه خاص بوده، آیا می‌توان آن را یک واجب شرعی و دینی دانست؟ در کنار این مباحث تاریخی، تناقض آشکاری نیز در رفتار عمر ابن خطاب دیده می‌شود. وی از یک ‌سو پیگیر اجباری شدن حجاب برای زنان بود، اما از سوی دیگر، در برخی روایات، او خود رفتاری خلاف این باور از خود نشان داده است، از جمله مسئله‌ی درخواست ازدواج با ام‌کلثوم، دختر خردسال علی ابن ابیطالب، که در برخی منابع آمده که وی حتی حجاب او را کنار زده و بدن او را لمس نموده است. این تناقضات، تصویری پیچیده از ماهیت اجتماعی و سیاسی حجاب در اسلام ارائه می‌دهد.
با این تفاسیر، آنچه در این فصل بررسی خواهد شد، مجموعه‌ای از اسناد دینی و تاریخی است که نشان می‌دهد چگونه یک مسئله‌ی اجتماعی، در قالب وحی دینی معرفی شده و چگونه برخی از صحابه توانستند نقش تعیین ‌کننده‌ای در احکام دینی ایفا کنند. این بررسی، علاوه بر ارائه‌ی یک دیدگاه تاریخی، فرصتی مجدد برای تحلیل انتقادی نسبت به مفهوم حجاب و جایگاه آن در اندیشه‌ی اسلامی فراهم می‌کند.
از سوی دیگر، در جوامع معاصر، حجاب همچنان به عنوان یک ابزار کنترل اجتماعی و سیاسی به کار گرفته می‌شود. در کشورهایی مانند ایران، حق آزادی پوشش زنان به ‌شدت محدود شده و قوانین سخت‌گیرانه‌ای برای الزام حجاب وضع شده است. این مسئله نه ‌تنها آزادی فردی زنان را نقض می‌کند، بلکه آن را به ابزاری برای سرکوب و مدیریت اجتماعی تبدیل کرده است. از این رو، اگر حجاب در اصل، نه یک فرمان الهی، بلکه نتیجه‌ی فشارهای اجتماعی بوده است، تداوم تحمیل آن در دوران معاصر چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ مطالعه‌ی این متون و بررسی تاریخی آن‌ها، زمینه‌ای را برای درک بهتر از ریشه‌های این موضوع و چالش‌هایی که زنان مسلمان با آن مواجه هستند، فراهم می‌کند.
پیرو این مقدمه، مجموعه‌ای از تدریس‌های استاد بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، در این زمینه ارائه خواهد شد. این تدریس‌ها، که در دوران حبس یا حصر خانگی ایشان و به ‌صورت صوتی از طریق تماس تلفنی برگزار شده‌اند، توسط دانشجویان گردآوری و زیر نظر استاد بروجردی ویرایش و تدوین شده‌اند و اکنون در اختیار علاقه‌ مندان قرار می‌گیرند.
*** *** ***

– درس اول :
– بالاخره سندی یافتیم از برادران اهل سنّت که آیات قرآن بر اساس خواست حضرات صحابه بوده و به خاطر همین نسبتِ امنیتی است که کتابت خودشان باید ملاک شود!
– «عَنْ عُمَرْ قَالَ وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلاَثٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلَّى فَنَزَلَت ” وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى” وَآيَةُ الْحِجَابِ، قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ لَوْ اَمَرْتَ نِسَاءَكَ اَنْ يَحْتَجِبْنَ فَاِنَّهُ یُکَلِّمُهُنَّ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ فَنَزَلَتْ آيَةُ الْحِجَابِ وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِيِّ فِي الْغَيْرَة عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُنَّ “عَسَى رَبُّهُ اِنْ طَلَّقَكُنَّ اَنْ يُبَدَّ لَهُ اَزْوَاجاً خَيْراً مِنْكُنَّ” فَنَزَلَت هَذِهِ الآیَةُ »
کتب: کتاب صحیح بخاری است، از کتب بزرگ و معروف برادران، هم ‌پایه اصول کافی اینطرفی‌هاست.

«عَنْ عُمَرْ» حضرت آقای شماره دو فرمودند: «قَالَ وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلاَثٍ». به‌ به! عجب کتابی داریم! می‌‌گوید خدای باری‌تعالی موافقت کردند در سه مورد که من خواستم! «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ»، یکی از خواسته‌هایم این بود خدا هم قبول کرد و آیه را فرستاد: «لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلَّى» به پیغمبر گفتم کنار کعبه که الآن یک مقام ابراهیم هست؛ این به خواست این حضرت صورت گرفته! اینقدر سیستم کوچک‌سازی خدا قشنگ برنامه ‌ریزی شده یعنی مدیریت هستی شده توپ فوتبال! این می‌زند به او، او می‌زند به این! گفت: تقاضا کردم اینجا یک جایگاه نماز باشد برای حاجی‌ها، خدا هم گفت چشم مخلصم، نوکرم، آیه را فرستاد! آیه چیست؟ «وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى»، ببینید اگر این سند در بحارالانوار بود، در اصول کافی بود، آنطرفی‌ها تکذیب می‌کردند و می‌گفتند که شما دارید هم کتابت را مسخره می‌کنید و هم حضرات صحابه را! این حضرات اینقدر برایشان مهم است که بعد از صلوات بر پیغمبر می‌گویند «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَی صَحْبِهِ» به جای «آلِهِ»! سلام بر پیغمبر و اصحابش.
در جلسه اخیر هم در تدریس گفتم، یک ده، بیست، سی نفر هستند که برای اینها، از آسمان آمدند این اصحاب، مثلاً حواریون پیغمبر هستند، اینها جلوی اسم‌هایشان «رَضِيَ الله عَنْهُ» می‌گذارند، یکی‌ از آنها هم علی ابن ابیطالب است، این هم دیگر از دستشان در رفته، این هم به خاطر اینکه نگویند حواریون قُرُق شده است.
خب پس یکی این شد، این آیه به درخواست مستقیم این حضرت نازل شده، لایحه داده به آسمان، جبرائیل بُرده پیش ذات، مُهر کردند و فرستادند!
آیه دوم: «وَآيَةُ الْحِجَابِ» اصلاً حجاب در اسلام نبوده! این روسری و چادر از برکت ایشان است! هر کس که وابسته به اینها است باید سلام و صلوات بفرستد به این آقا که یک چنین تقاضایی از خدا کرد! اگر این نمی‌گفت، که آیه حجاب وارد نمی‌شد و زن‌های بیچاره هم در تابستان اینقدر مورد فشار در گرمای خیابان قرار نمی‌گرفتند. گفت دومی‌ آن این است: «وَآيَةُ الْحِجَابِ، قُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ»، درباره حجاب به پیغمبر گفتم «لَوْ اَمَرْتَ نِسَاءَكَ اَنْ يَحْتَجِبْنَ فَاِنَّهُ یُکَلِّمُهُنَّ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ» گفت: اگر چادر سرشان باشد، خودشان را بپوشانند مصونیت پیدا می‌کنند، دیگر چشم‌ها دنبالشان نمی‌رود. «فَاِنَّهُ يُكَلِّمُهُنَّ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ» به اکمال می‌رسد در منظر، خوب و بد! به پیغمبر گفت: از زن‌های خودت شروع کن!
پس یک چیز دیگر هم اینجا هست، معلوم می‌شود حجاب مالِ زن‌های پیغمبر بوده! یعنی از ظاهر آیه این‌ گونه پیداست! چون این الآن دارد درخواست کننده آیه حجاب که خیلی پیش خدا آبرومند است که اصلاً قرآن برای این نازل شده! خیلی جالب است، ها! این تقاضا می‌کند و آقای شماره سه هم می‌نویسد! به‌ به! عجب درب اندرونی شده! عجب تاریکخانه‌ای شده! سرّگاهی شده!
گفت من تقاضا کردم، اول هم از زن‌های خود پیغمبر شروع کردم! گفتم زن‌های تو محترم هستند به خیابان ‌که می‌آیند همه نگاهشان می‌کنند بعد می‌گویند اِ، این زن‌های پیغمبر هستند! بعد آیه نازل شد. آیه‌اش چه بود؟ «فَنَزَلَتْ آيَةُ الْحِجَابِ وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِيِّ فِي الْغَيْرَة عَلَيْهِ» پس آیه را نازل کرد و با این آیه، حجاب خیلی فراتر رفت! گفت: اصلاً به همديگر نگاه نکنید! یعنی خدا یادش رفت و الّا یک طوری تنظیم می‌کرد، یک حکمی صادر می‌کرد، یک شهر همه زن باشند و یک شهر همه مرد باشند! اینطوری گفتار این آقا بهتر جا می‌افتد.
سومی آن هم در باب طلاق بود! در باب طلاقِ زن‌های پیغمبر، که تهدید کرده «فَقُلْتُ لَهُنَّ عَسَى رَبُّهُ اِنْ طَلَّقَكُنَّ اَنْ يُبدِ لَهُ اَزْوَاجاً خَيْراً مِنْكُنَّ»، این هم شلاقش است! آن آیه آمد بعد هم تهدید، که اگر رعایت حفظ شئونات اسلامی را نکنید ،پیغمبر شماها را به دستور خدا طلاق می‌دهد و یک زن‌های بهتر از شما می‌گیرد.
حالا ما یک سؤال داریم به نمایندگی از مدعی‌العموم تاریخ، که حضرت آقای شماره دو که اذعان کردی قرآن به دست شما نازل شده، می‌خواهیم ببینیم که حجاب یک زن مهمتر است یا اینکه یک زن از همین زن‌هایی که حَرَم پیغمبر هستند، قیام کنند علیه رجل ظهوری، وصیّ پیامبر، جانشین رسول، که خود آنطرفی‌ها بسیار در حقانیتش حدیث آورده‌اند؛ آن بدتر است یا این؟ ها؟
یعنی موی سر زن پیغمبر به تبعش زنان مسلمین باز بیفتد بهتر است یا این خانم سوار بر شتر بشود جنگ جمل را راه بیندازد، خون مسلمین را بریزد، به قصد نابودی علی ابن ابیطالب، و وقتی هم که شکست خورد، خودشان نوشته‌اند که اظهار پشیمانی کرد، گفت من نفهمیدم! یکی دیگر از زن‌های پیغمبر (یعنی اُمَّ سَلَمه) پیش او رفت و گفت وای بر تو، فلانی! مگر یادت رفت که پیغمبر چقدر تعریف از علی کرد؟ چرا علیه او قیام کردی؟ گفت که پشیمان شدم، نفهمیدم چکار می‌کنم! می‌گوید که یک مثال معروف هست، می‌گویند که «محکم کاری می‌کنند که از سوراخ سوزن چیزی رد نشود بعد شتر با بارش رد می‌شود!».
( تدریس 4041- درس اول، تاریخ 27/03/1397)

– درس دوم:
– از پایین به الله یادآوری ارسال آیه می‌شود.

– «حَدَّثَنَا عُقْبَةُ ابْنُ مُكْرَمٍ الْعَمِّيُّ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ ابْنُ عَامِرٍ، قَالَ: جُوَيْرِيَةُ ابْنُ اَسْمَاءَ، اَخْبَرَنَا عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ: «وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلَاثٍ: فِي مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ، وَ فِي الْحِجَابِ، وَ فِي اُسَارَى بَدْرٍ».
کتب: کتاب صحیح مسلم از ابی الحسین مسلم ابن حجاج نیشابوری کتاب فضائل الصحابة باب من فضائل عمر.

به به به! امروز یک چیزهایی خوشمزه‌ و خوشگل برایت دارم! از عبدالله ابن عمر صحبت شده است. ببین روّات معروف اهل سنّت اینها هستند: عایشه امّ‌المومنین، عبدالله ابن عمر، ابوهریره نوکر پیغمبر، انس ابن مالک، اینها خیلی غلیظ بودند در اعتماد اهل سنّت، یک عده هم بودند که این وسط بودند مثل عبدالله ابن عباس که هم شیعه قبولش دارد و هم سنّی، و سه چهار تای دیگر از روّاتی که مشترکاً قبولشان دارند.
عبدالله ابن عمر از پدرش نقل می‌کند که «الله در سه مورد موافق من بود: مقام ابراهیم، حجاب و اسرای بدر.
مقام ابراهیم که در مکه است، حجاب هم که در قرآن آیه وارد شده است، اُسرای بدر هم که یک مشاوراتی داده بود. «عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ عُمَرُ: وَافَقْتُ رَبِّي فِي ثَلَاثٍ». دقت کن، موافقت کرد پروردگار من در سه چیز. اصلاً اسم پیغمبر را هم نمی‌آورد، جبرائیل هم نه، مستقیماً به خدا؛ الو، این را حرام کن! چشم. الله حکم فرستاد و آیه نازل شد؛ «فِي مَقَامِ اِبْرَاهِيمَ، وَ فِي الْحِجَابِ، وَ فِي اُسَارَى بَدْرٍ».
( تدریس 6967- درس پنجم، تاریخ 09/11/1403)

– درس سوم:
– زنان در برابر پیامبر بی‌ حجابند.

– «حَدَّثَنَا مَنْصُورُ ابْنُ اَبِي مُزَاحِمٍ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِيمُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ ح وَ حَدَّثَنَا حَسَنُ الْخُلْوَانِيُّ وَ عَبْدُ ابْنُ حُمَيْدٍ قَالَ عَبْدُ اَخْبَرَنِي وَ قَالَ حَسَنُ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ – وَ هُوَ ابْنُ اِبْرَاهِيمَ ابْنِ سَعْدٍ – حَدَّثَنَا اَبِي عَنْ صَالِحٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ اَخْبَرَنِي عَبْدُ الْحَمِيدِ ابْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ابْنِ زَيْدٍ اَنَّ مُحَمَّدَ ابْنَ سَعْدِ ابْنِ اَبِي وَقَاصٍ اَخْبَرَهُ اَنَّ اَبَاهُ سَعْداً قَالَ اسْتَأْذَنَ عُمَرُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَ عِنْدَهُ نِسَاءٌ مِنْ قُرَيْشٍ يُكَلِّمْنَهُ وَ يَسْتَكْثِرْنَهُ عَالِيَةً اَصْوَاتُهُنَّ فَلَمَّا اسْتَأْذَن َعُمَرُ قُمْنَ يَبْتَدِرْنَ الْحِجَابَ فَأَذِنَ لَهُ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ وَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يَضْحَكُ فَقَالَ عُمَرُ: اَضْحَكَ اللهُ سِنَّكَ يَا رَسُولَ اللهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ : عَجِبْتُ مِنْ هَؤُلاءِ اللَّاتِي كُنَّ عِنْدِي فَلَمَّا سَمِعْنَ صَوْتَكَ ابْتَدَرْنَ الْحِجَابَ. قَالَ عُمَرُ: فَاَنْتَ يَا رَسُولَ اللهِ اَحَقُّ اَنْ يَهَبْنَ ثُمَّ قَالَ عُمَرُ اَي عَدُوَّاتِ اَنْفُسِهِنَّ اَتَهَبْنَنِي وَ لَا تَهَبْنَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قُلْنَ نَعَمْ اَنْتَ اَغْلَظُ وَ اَفَظُّ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا لَقِيَكَ الشَّيْطَانُ قَطُّ سَالِكًا فَجّاً اِلا سَلَكَ فَجّاً غَيْرَ فَجِّكَ».
کتب: کتاب صحیح مسلم از ابوالحسین مسلم ابن حجاج نیشابوری کتاب فضایل الصحابة باب من فضائل عمر، کتاب احیاء علوم الدین جلد ۳ صفحه ۱۱۰، صحیح مسلم از امام مسلم ابن حجاج قشیری نیشابوری از بزرگان محدثین اهل سنت و جماعت.

از سعد ابن ابی وقاص که از اصحاب پیغمبر است روایت شده که گفت «عمر بر رسول الله اجازه ورود خواست در حالی که نزد پیامبر زنانی از قریش بودند که با ایشان مشغول صحبت بودند و صدایشان به تکلم بلند بود، وقتی که عمر اجازه ورود خواست آن زنان بلند شدند و حجاب خود را درست کردند». دقت کن ببین چه می‌گویم، من نمی‌گویم بلکه تاریخ می‌گوید! «عمر آمد آن زنان بلند شدند و حجاب خودشان را درست کردند» یعنی جلوی پیغمبر بی‌ حجاب بودند.
«رسول خدا به عمر اجازه ورود داد در حالی که می‌خندید. عمر گفت یا رسول الله، الله، شما را خندان گرداند. رسول خدا فرمود از این زنانی که پیش من هستند تعجب کردم، وقتی که صدای تو را شنیدند حجاب خود را درست کردند». ببین تاریخِ حجاب را، واضع حجاب را، مسبب حجاب را! حالا برایت تاریخ‌های عجیب و غریب دارم با مستندات همین اسلام.
رسول خدا فرمود: «از این زنانی که پیش من هستند تعجب کردم وقتی که صدای تو را شنیدند حجاب خود را درست کردند. عمر گفت یا رسول الله حق این بود که از شما می‌هراسیدند تا من. سپس عمر به آن زنان گفت ای دشمنان نفْس‌های خودتان، آیا از رسول خدا نمی‌هراسید و از من می‌هراسید»؟ خب برای اینکه پیغمبر بی‌ حجابی را حرام نمی‌دانسته. «آنان گفتند بله تو خشن‌تر از رسول خدا هستی».
آیا رسول خدا در برابر قانون خدا می‌ایستد یا باید مجری باشد؟ ای متشرع این را برای من بگو! اگر حجاب واجب بود آیا باید پیغمبر اعتراض می‌کرد، ایراد می‌گرفت یا عمر؟ عمر آن موقع چکاره بود؟ یکی از اصحاب بود.
«آنان گفتند بله تو خشن‌تر از رسول الله هستی. رسول خدا فرمود ای عمر قسم به کسی که جان من در دست اوست، شیطان تو را در راهی ملاقات نخواهد کرد مگر اینکه راهی غیر از راه تو برگزیند». ببین اینجا چه اهانتی به پیغمبر کرده است، می‌گوید شیطان از تو فرار می‌کند از من فرار نمی‌کند. یعنی چه؟ یعنی شیطان با من رفیق است؟ یعنی شیطان به من الهام می‌کند؟ یعنی شیطان گفته که این زن‌ها بی‌ حجاب دور من باشند، مشکلی نیست؟ ها؟
اصلاً یک طوری پیغمبر را کوبیدند، برای اینکه آنها را بالا ببرند پیغمبر را کوبیدند، وحی را کوبیدند! خیلی ضایعات در اسلام هست، فقط باید اینها را از معادن بیرون کشید. خدا را شکر که اینها را هم سانسور نمی‌کنند، خیلی عالی است. می‌دانی چون عقل ندارند خیال می‌کنند که اینها تعریف پیغمبر است. چه لطفی خدا به من و تو کرده، که ما حقایق را بفهمیم! ( تدریس 6967- درس چهارم، تاریخ 09/11/1403)

– بازخوان :
– چیزی که پیامبر را آزار نمی‌دهد!
خب برویم سراغ جلد دوم، آن در باب ابوبکر صدیق بود و این در باب عمر ابن الخطاب است.
ببینید، من یک محقق بی‌ طرف هستم، کاشف بدون مرز یعنی همین! یعنی من تعصبی نه روی شیعه دارم نه روی سنّی، نه روی اسلام نه روی مسیحیت، من تحقیقاتم را ارائه می‌دهم برای ثبت در تاریخ، اگر به ائمه برسد زندگی آنها را نقد می‌کنیم، الان هم یک چهار جلد کتاب رسیده در باب خلفا، اینها را نقد می‌کنیم، دشمنشان هم نیستیم، از نظر من ابوبکر صدیق، عمرالفاروق و عثمان کاتب، محترم هستند به خاطر اینکه قسمت اعظم مسلمین به اینها احترام می‌کنند و از این طرف هم ائمه برای من محترم هستند به خاطر اینکه نورافکن راه ما هستند و ما را در رسیدن به حقایق کمک می‌کنند، طبق گفتهٔ قرآن «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ (۱۶ نحل)»، «فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ (۴۳ نحل)»، همهٔ اینها مستندات ماست که ما از اینها طرفداری نمی‌کنیم بلکه از آنها استفاده می‌کنیم،به عنوان یک معلم و راهنما از آنها استفاده می‌کنیم.
«عمر گفت: یا رسول الله تو سزاوارتر بودی بر آنچه تو را حشمت می‌داد، پس عمر روی به زنان آورد و گفت ای دشمنان خویش، مرا حشمت می‌دارید و پیامبر خدا را حشمت نمی‌دارید؟ گفتند آری تو درشت‌تر و تندتر از پیامبر خدا هستی».
داستان، چیست؟ یک مشت دخترهای خوشگل مشکل جلوی پیغمبر می‌زدند می‌رقصیدند؛ قرار بود این دین حاکم بشود، دین سمحه و سهله، آسان، راحت، روان، مردم آزاری در آن نباشد، «لَا اِکْراهَ فِی الدِّینِ (۲۵۵ بقره)» در آن باشد. عمرالفاروق که وارد شد همه دررفتند.
پیغمبر چه گفت؟ «عَجِبتُ لِهؤُلاء اللَّاتي كُنَّ عِنْدي، لَمَّا سَمِعْنَ صَوْتَكَ تَبَادَرْنَ الحِجابَ» گفت تعجب کردم، اینها با من راحت بودند. ببین چه پیغمبر خوبی داشتی! اینقدر انگولک کردند تا پیغمبر شد خشن، وگرنه قرار بود که پیغمبر دین راحت را بیاورد، مدام دخالت کردند، مدام ارائهٔ طریق دادند، او هم بندهٔ خدا می‌ترسد دیگر، پیغمبر می‌ترسد، هر حاکمی می‌ترسد. مگر نبود که ده نفر از همین بزرگان قوم توطئه کردند که شتر پیغمبر را در بیرون از شهر رم بدهند و از بالای بلندی او را به پایین بیندازند؟ که باز پیغمبر ترسید اسم آنها را بیاورد! من تعجب می‌کنم این «لَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ (۳۳ عنکبوت)» که قرآن می‌گوید، پس به چه دردی می‌خورد؟ چرا پیغمبر از ترسش کم نشد؟ آن در غدیر، چرا پیغمبر می‌ترسد؟
خب این هم از اینکه پیامبر منعی نداشت جلوی او بزنند، برقصند ولی دخالت خلیفهٔ دوم باعث شد.
( تدریس 6843- درس چهارم، تاریخ 30/04/1403)
– بازخوان :
– ابهت خلیفه در نزد گرویدگان بیشتر از شارع بود؛ مگر الهامات قطع نشده بود؟

روات: از هارون ابن معروف از عبدالعزیز ابن محمد از سهیل از پدرش از ابوهریره از عمر ابن الخطاب که رسول الله را تعریف می‌کند.
ابوهریره می‌گوید که خلیفهٔ دوم رسول الله که آن زمان جزو شهروندان و از نزدیکان پیامبر بود از درب وارد شد و پیش پیغمبر آمد، خانم‌ها (احتمالاً زن‌های پیغمبر) داشتند باهم حرف می‌زدند، صدای آنها بالا گرفته بود سر و صدا بالا رفته بود، می‌گوید وقتی عمر الفاروق وارد شد از پیامبر اجازه گرفت و این نهیبی زد، زن‌ها حجابشان را درست کردند؛ «اَنَّ عُمَرَ ابْنَ الْخَطَّابِ جَاءَ اِلَى رَسُولِ اللهِ وَ عِنْدَهُ نِسْوَةٌ قَدْ رَفَعْنَ اَصْوَاتَهُنَّ» صدایشان بالا بود حالا یا داشتند به پیغمبر بد و بیراه می‌گفتند که صدایشان بالا بود، اعتراض می‌کردند یا صدایشان بالا بود داشتند ترانه می‌خواندند «قَدْ رَفَعْنَ اَصْوَاتَهُنَّ عَلَى رَسُولِ اللهِ فَلَمَّا اسْتَاْذَنَ عُمَرُ ابْتَدَرْنَ الْحِجَابَ» عمر اجازه گرفت اینها را با حجاب کرد.
خب حالا شما بگو که اگر خانهٔ پیغمبر است پس عمر چکار می‌کرده؟ اگر مجلس خصوصی پیغمبر با زن‌ها است که زن‌ها با پیغمبر راحت بودند، بگو و بخند می‌کردند، جوک می‌گفتند و شوخی می‌کردند، خلیفه دوم رسول الله برای چه وارد شد؟ بعد جالب اینجاست که می‌گوید «عمر از پیغمبر اجازه گرفت که اینها را به حجاب درآورد»! خودِ پیغمبر در بدو ورودِ عمر اینها را امر به حجاب نکرد که معلوم می‌شود پیغمبر سخت‌گیر نبوده آزادی‌خواه بوده و آنچنان دلِ خوشی از حجاب نداشته ولی عمر که وارد خانهٔ پیغمبر شد دستور داد حجاب را رعایت کنند. ( تدریس 6442- درس اول ، تاریخ 10/04/1401)

– درس چهارم :
– آزاد منشی پیامبر. رسول خاتم زیر بار حصر زنان نمی‌رود ولی تحت تحمیل متعصّبین از صحابه قرار می‌گیرد. آیا وضع قوانین اجتماعی برای قشری از جامعه، صحّت مصحف را زیر سؤال نمی‌برد؟

– «عَنْ عَائِشَةَ اَنَّ اَزْوَاجَ النَّبِي كُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ اِذَا تَبَرَّزْنَ اِلَي الْمَنَاصِعِ وَهُوَ صَعِيدٌ اَفْيَحُ وَ کَانَ عُمَرُ ابْنُ الْخَطَّاب یَقُولَ لِرَّسُولِ الله اُحْجُبْ نِسَاءَكَ فَلَمْ یَكُنْ رَسُولِ اللهِ یَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النَّبِي لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِي عِشَاءً وَكَانَتْ اِمْرَاَةً طَوِیلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ اَلَا قَدْ عَرَفْنَاكِ یَا سَوْدَةُ حِرْصاً عَلَى اَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ قَالَت عَائِشَةَ فَاَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِجَابِ »
کتب: کتاب صحیح مسلم جلد ۲، صفحه ۱۳۳۳، کتابُ الادَب، باب ۳۵۰، حدیث ۱۴۳۴، کتاب اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات است در باب تعاریف اهل‌البیت از محدث خبیر حرّ عاملی که خودش اسناد و مدارک را کلاً در همهٔ مجلداتش آورده است، کتاب الکشف و البیان از ثعلبی، فی تفسیر سورة الفتح.

«عَنْ عَائِشَةَ» از مادرِ برادران، «اَنَّ اَزْوَاجَ النَّبِي كُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ» همسران پیغمبر شب‌ها از خانه بیرون می‌رفتند، «اِذَا تَبَرَّزْنَ اِلَي الْمَنَاصِعِ» داخل خانه دستشویی نبود، می‌رفتند بیرون از منزل برای قضاء حاجت، «وَهُوَ صَعِيدٌ اَفْيَحُ» یک جایی می‌رفتند دور دست بود، در دید بود. «وَ کَانَ عُمَرُ ابْنُ الْخَطَّاب یَقُولَ لِرَّسُولِ الله اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» كاسه از آش داغتر! مشابه‌ این را هم برایتان گفته بودم، ولى اين يک مورد خوبى درونش است، يک اضافه‌اى دارد.
آقاى شماره دو به پيغمبر امر می‌كند. جالب است، ها! «اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» با حجاب كن زن‌هايت را! این از اينجا پيداست كه زنان پيغمبر حجاب نداشته‌اند! اينها دلايلى پنهانى است، ها! بعد مسئله ديگر اينكه اين پيغمبرِ اوست يا او پيغمبرِ اين است؟ اين بايد تابع او باشد يا او بايد تابع اين باشد؟ همهٔ اينها در زيره ‌كارى‌ها و در موشكافى‌ها مشخص می‌شود که الآن به دست ما چه دينى رسيده است! خوبى آن هم اين است كه اسناد و مدارک از كسانى است كه خودشان را از شما مسلمان‌تر می‌دانند و می‌گويند شما شيعه على هستيد ما عمل كنندگان به سنّت رسول الله هستيم، ما سنّى و شما شيعه! به حالت طلبكارانه به پيغمبر امر می‌كند، فرمان از بالا به پايين! «اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» بپوشان ‌زن‌هایت را! این آقا خشن هم بوده و بلند حرف می‌زده!
که اگر يادتان باشد چند روز قبل يک نسخه برای شما خواندم که عبدالله ابن عباس گفت: يک سال پيش، يک آيه نازل شده بود در توبيخ زنان پيغمبر، که می‌خواستم از او بپرسم ولی از هيبت و جذبه‌ او می‌ترسيدم، براى همين گفتند اين آقا بيايد سر كار، چون على نوازشگر رعيت بود. به رعيت نبايد خنديد، بايد كله‌اش را بريد، اين از قديم رسم بوده، می‌خواهى حاكم باشى بايد زبان ببُرى، دست و پا قطع كنى، اگر نه على بيايد مثل گوسفند روى زمين، يک يتيم رویش بنشيند راهش ببرد، بع بع كند، اينكه نشد رهبرى! اينكه نشد رياست جمهورى! يا اینكه نان خشک بخورد، اين كارها چيست؟ جامعه، اينها را نمی‌پسندد، براى همين على پنج سال حكومت كرد و معاويه‌ای كه صد درصد ضدّ على زندگى كرده، چهل سال!
«یَقُولَ لِرَّسُولِ الله اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» شما عربى بلد هستید يا بلد نيستيد با آن كسی‌ كه بلد است اين نوع كلام و جمله را بررسى كنيد، آيا اين تحكّم نيست؟ هَتک نيست؟ قلدرمآبى نيست؟ «اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» برو زن‌هايت را بپوشان! گاهى وقت‌ها ديده‌اى دو نفر باهم دعوایشان می‌شود می‌گويد: برو زنت را جمع كن! از اين لات‌هاى تهران! حالا دقیقاً همان است؛ «برو زنت را جمع کن»! بقیه‌اش هم پنهان است در پرانتز! نمی‌خواهد ادعای پیغمبری کنی برو زنت را جمع کن! خب حالا ادامه‌اش جالب است: «فَلَمْ یَكُنْ رَسُولِ اللهِ یَفْعَلُ»، ببین آنچه که به ما رسیده چیست، حقیقت وحی چیست! «فَلَمْ یَكُنْ رَسُولِ اللهِ یَفْعَلُ» آنچه را که این آقا گفت، پیغمبر انجام نمی‌داد، بفرمایید حجاب را خدا گفته است؟ پیغمبر گفته است؟ یا حضرت آقای شماره دو رَضِیَ ‌الله عنه گفته است؟ ها؟ این سندها خیلی قیمتی است، ها، اینها را کاشفَت برمی‌دارد پیدا می‌کند، اینها همان هفتاد هزار حجاب است! «فَلَمْ یَكُنْ رَسُولِ اللهِ یَفْعَلُ» چه را انجام نداد؟ «اُحْجُبْ نِسَاءَكَ»!
«فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النَّبِي» یک شبی برای مستراح، یکی از زن‌های پیغمبر به نام سوده خارج شد، «لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِي عِشَاءً وَكَانَتْ اِمْرَاَةً طَوِیلَةً» زن قد بلندی بود در تاریکی مشخص بود چون آنجا که برق نبود، دوتا کوچه آنطرف ‌تر تاریک بود، «فَنَادَاهَا عُمَرُ اَلَا قَدْ عَرَفْنَاكِ یَا سَوْدَةُ» عُمر داد زد! ببینم، من یک سؤال می‌کنم: سوده، اُمُّ ‌المؤمنین هست یا نیست؟ یا فقط مادرجان، خانم عایشه مادر مؤمنین است؟ ها؟ بفرمایید جواب بدهید! تاریخ باید جواب بدهد! ایشان چطور با اُمُّ‌ المؤمنین؛ (اگر قرار است زن پیغمبر عنوان اُم ‌المؤمنین را داشته باشد، پیغمبر نُه ‌تا یا سیزده ‌تا زن داشت، که سیزده ‌تای آن را سندش درآوردیم) هر سیزده ‌تا اُمُّ ‌المؤمنین هستند، یکی از آنها که از آسمان هفتم نیامده است!
خب عُمر داد زد ای سوده «حِرْصاً عَلَى اَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ»، گفت: چرا حجاب نداری، چادر نداری، روسری نداری؟ «قَالَت عَائِشَةَ»، حالا جالب است، ببین چطوری به همدیگر می‌دوزند! شاهد کیست که آیه حجاب آمده؟ مادرجان، عایشه خانم! دیگر کس دیگری شاهد نیست؟ کاتب هم که حضرت آقای شماره سه، رَضِیَ الله عَنه است! «فَاَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِجَابِ» خدا، بنده خدا دیگر مجبور شد، در رودربایستی گیر کرد دید که اگر آیه حجاب را نفرستد، این آقا با آن جذبه‌ اش با پله برقی می‌آید و یک دوتا مشت هم به خدا می‌زند! «فَاَنْزَلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ الْحِجَابِ»!! ( تدریس 4078، تاریخ 03/04/1397)

– بازخوان :
– از کجا معلوم که آیات از طرف خداست در حالیکه مُبلِّغ آن با وضع آنها در کتاب مخالفت می‌کند.

«رَوَى الثَّعْلَبِيُّ» روایت کرد ثعلبی «يَرْفَعُهُ عَنْ عَائِشَةَ» عن فلان عن فلان عن فلان رساند به عایشه «قَالَتْ كَانَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَقُولُ لِرَسُولِ الله اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» عایشه ناقل است خودمانی است، عمر ابن الخطاب هم ‌جبهه است، به پیغمبر گفت به زن‌هایت دستور بده که حجاب داشته باشند. خب، ببینید کار دین از بنیادش چطوری ساختار سازی شده که یکی از یاران پیغمبر به صورت غضب و تحکّم می‌گوید «اُحْجُبْ نِسَاءَكَ» حجاب کن تن زن‌هایت! خب این زن‌های پیغمبر چطوری بودند؟ حتماً روسری نداشتند دیگر، وگرنه روسری حجاب است. آیا یکی از انصار و اصحاب و حواریون باید به پیغمبر یاد بدهد، درس بدهد، تأدیب کند، تنبیه کند که به زن‌هایت لباس بپوشان؟! اصلاً خود کلام را نگاه کن از روی غضب و خشم و عصبانیت است؛ این پیغمبر بنده خدا خیلی مظلوم بود، خیلی؛ هم در خانه‌اش مظلوم بود، هم در بین اصحابش و هم در مسجدش مظلوم بود.
«فَلَمْ يَفْعَلْ»، این جالب است، این خیلی عالی است! او گفت که «حجاب کن تن زن‌هایت»، «فَلَمْ يَفْعَلْ» پیغمبر انجام نداد! پس معلوم می‌شود که خدا حجاب را نمی‌خواسته وگرنه پیغمبر اولی‌تر بود از اینکه خلیفه دوم بخواهد اعتراضاً به پیغمبر یاد بدهد که تو به زن‌هایت لباس بپوشان. این «فَلَمْ يَفْعَلْ» خیلی مهم است! در باب محاجه یکی از بهترین کلیدهاست، البته مشابه این را هم قبلاً داشتیم که او (عمَر) گفت و بعد آیه نازل شد ولی این خیلی مهم است، این یک نوع احتجاج با پیغمبر است که به زن‌هایت لباس بپوشان، پیغمبر «فَلَمْ يَفْعَلْ»! ( تدریس 6015- درس اول، تاریخ 02/09/1400)

– درس پنجم :
– جبرئیل، گوش به زنگ صحابه!

– «اَخْرَجَ النِسَائی وَ ابْنُ اَبِی حَاتِم وَ الطَّبرانی وَ ابْنُ مَردُویه بِسَندٍ صَحِیحٍ عَنْ عَائشَة رَضِی الله عَنْهَا قَالَت: کُنْتُ آکَلُ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ سَلَّم طَعَاماً فِی قَعْبٍ فَمَرَّ عُمَر فَدَعَاهُ فَأَکَل فَاَصَابَت اِصبَعَهُ اِصبَعي. فَقَالَ عُمَر أوَّهْ لَوْ اَطَاعَ فِیکُنَّ مَا رَأتکُنَّ عَينٌ فَنَزَلَتْ آیَةُ الْحِجَاب».
کتب: کتاب مجمع الزوائد از هیثمی جلد ۷ صفحه ۹۲، کتاب فتح الباری از ابن حجر جلد ۸ صفحه ۴۰۸، کتاب تفسیر ابن کثیر جلد ۳ صفحه ۵۱۳ است.

نسائی و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه به سند صحیح از عایشه رضی الله عنها. «قَالَت: کُنْتُ آکَلُ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى الله عَلَيْهِ وَ سَلَّم طَعَاماً فِی قَعْبٍ فَمَرَّ عُمَر فَدَعَاهُ فَأَکَل فَاَصَابَت اِصبَعَهُ اِصبَعي. فَقَالَ عُمَر أوَّهْ لَوْ اَطَاعَ فِیکُنَّ مَا رَأتکُنَّ عَينٌ فَنَزلَتْ آیَةُ الْحِجَاب» عایشه می‌گوید که یک روزی با پیغمبر داشتیم غذا می‌خوردیم و عمر از آنجا رد می‌شد پیغمبر دعوتش کرد که بیا بخور، می‌گوید در هنگامی که غذا می‌خوردیم (چون با دست می‌خوردند، ظرف هم برای پیغمبر و عایشه و عمر یک دانه بود) دستم به دست عمر خورد و عمر گفت وای اگر رسول اکرم حرف مرا گوش می‌داد چشم نامحرمان به شما زنان نمی‌افتاد. یک سندی مشابه‌ این را برای حجاب داشتیم و این هم یکی دیگر است. «فَنَزلَتْ آیَةُ الْحِجَاب» وقتی که عمر این حرف را زد آیه حجاب نازل شد یعنی پیغمبر احساس کرد که حرف عمر چنان هم بد نیست، اینکه می‌گوید «اگر رسول اکرم حرف من را گوش می‌داد و چشم نامحرمان به شما زنان نمی‌افتاد» دلیل بر این است که عمر مطرح کرده و پیغمبر آیه گرفته است! ( تدریس 6362- درس دوم، تاریخ 28/01/1401)

– درس ششم :
– خلیفه که شهوتران است، چگونه خواهان حجاب می‌شود؟

– «عَنْ مُحَمَّدِ ابن عَلِیِّ ابن الْحَنَفِیَّةِ اَنَّ عُمَرَ خَطَبَ اِلَى عَلِیٍّ اِبْنَتَهُ اُمَّ کُلْثُومٍ فَذَکِر لَهُ صِغَرَهَا فَقَال اَبْعَثُ بها اِلَیْك فَاِنْ رَضِیت فَهِیَ اِمْرَاْتُك فَاَرْسَلَ بِهَا اِلَیْهِ فَکَشَفَ عَنْ سَاقِهَا فَقَالَت لَوْلَا اَنَّك اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَصَکَکْت عَیْنَك وَ هَذَا یُشْکَلُ عَلَى مَنْ قَالَ اِنَّهُ لَا یَنْظُرُ غَیْر الْوَجْهِ وَالْکَفَّیْنِ».
کتب: اَلمصنف جلد ۶ صفحه ۱۶۳ حدیث ۱۰۳۵۲، جامع الاحادیث السیوطی جلد ۱۴ صفحه ۲۶۵، نیل الأوطار – الشوکانی جلد ۶ صفحه ۲۴۰، کتاب الاصابه از ابن حجر جلد ۸ صفحه ۴۶۵ است.

سلسله روات: از محمد ابن علی ابن حنفیه.
«اَنَّ عُمَرَ خَطَبَ اِلَى عَلِیٍّ» عمر ابن الخطاب خلیفه دوم خواست با علی فامیل بشود. یک موقعیّتی هم هست که شاهان قدیم هم همینطور بودند، یک گروگان در خانه، در کاخ می‌گرفتند که طرف شورش نکند.
«اِبْنَتَهُ اُمَّ کُلْثُومٍ» ام‌کلثوم را خواستگاری کرد. «فَذَکِر لَهُ صِغَرَهَا» علی گفت این بچه است، مثلاً شاید حدود ده سالش بود. «فَقَال اَبْعَثُ بها اِلَیْك فَاِنْ رَضِیت فَهِیَ اِمْرَاْتُك» گفت او را به اینجا بفرست تا ببینیم که آیا راضی می‌شود با هم‌ سن بابایش ازدواج کند. «فَهِیَ اِمْرَاْتُك، فَاَرْسَلَ بِهَا اِلَیْه» فرستاد. «فَکَشَفَ عَنْ سَاقِهَا» عمر لباس دختر را بالا زد که ران او را ببیند. «فَقَالَت لَوْلَا اَنَّك اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَصَکَکْت عَیْنَك» دختر گفت اگر امیرالمؤمنین نبودی، زور نداشتی، چشمانت را کور می‌کردم. خیلی زیباست ها! «وَ هَذَا یُشْکَلُ عَلَى مَنْ قَالَ اِنَّهُ لَا یَنْظُرُ غَیْر الْوَجْهِ وَالْکَفَّیْنِ».
می‌دانی جالبش کجاست؟ برای خودش ران دختر بچه مباح است که ببیند، دست به آن بزند، نوازش کند. حالا بقیه آن را دیگر نگفته، یک چیزی بوده که گفته «لَوْلَا اَنَّك اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَصَکَکْت عَیْنَك» اگر امیر نبودی چشمانت را کور می‌کردم، حتماً ران را بوسیده و لمس کرده است! جالبی آن به این است که اگر یادتان باشد عمر باعث شد که آیه حجاب نازل بشود، یادتان هست؟ چطور برای دیگران چادر و روسری اما برای خودش بازی با بچه ده ساله! خب قضاوت با تاریخ است.
( تدریس 6067- درس اول، تاریخ 30/03/1400)

– درس هفتم :
– وقتی که قضاوت بر اساس صحنه‌‌ سازی باشد، تکلیف این دین مشخص است!

– «۹۵۱۷ / ۲ مُحَمَّدُ ابْنُ اَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ ابْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِي عَبْدِ الله عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا خَطَبَ اِلَيْهِ قَالَ لَهُ اَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اِنَّهَا صَبِيَّةٌ قَالَ فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِي أَ بِي بَاْسٌ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قَالَ خَطَبْتُ اِلَى اِبْنِ اَخِيكَ فَرَدَّنِي اَمَا وَ الله لَاُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا اَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً اِلَّا هَدَمْتُهَا وَ لَاُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِاَنَّهُ سَرَقَ وَ لَاَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَاَخْبَرَهُ وَ سَأَلَهُ اَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ اِلَيْهِ فَجَعَلَهُ اِلَيْهِ».
کتاب : کتاب کافی (ط – دارالحدیث) جلد ۱۰ صفحه ۶۲۹ است.

گروه راویان: محمد ابن ابی عمیر از هشام ابن سالم از امام صادق است.
«لَمَّا خَطَبَ اِلَيْهِ» موقعی که امام صادق بالای منبر بود فرمود: «خَطَبْتُ اِلَى اِبْنِ اَخِيكَ فَرَدَّنِي» عمر الفاروق آمد از امّ کلثوم که زیر ده سال بود خواستگاری کرد، خود عمر بالای شصت سال بود. امیرالمؤمنین گفت این بچه است، بچه که شوهر نمی‌کند (ظاهراً زیر ده سال بود).
عمر، عباس را دید و گفت که این پسر برادرت دست رد به سینه من زده، «اَمَا وَ الله لَاُعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا اَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً اِلَّا هَدَمْتُهَا» خلیفهٔ دوم رسول الله تهدید کرد. آخر یک عده می‌گویند اگر عمر غصب خلافت علی را کرده چرا علی دخترش را به عمر داده؟ حالا این دارد توضیح می‌دهد؛ می‌گفت که به خدا قسم قطعاً زمزم را خالی می‌کنم و هر زمین آبادی را که داشته باشید ویران می‌کنم (منظور بنی‌هاشم) یعنی آب را به روی شما می‌بندم. «وَ لَاُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ» این اساس قضاوت در فقه اسلام است، می‌گوید چون دخترش را به من نداده من دو تا شاهد می‌آوردم که علی دزدی کرده «بِاَنَّهُ سَرَقَ وَ لَاَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ» دستش را قطع می‌کنم.
«فَأَتَاهُ الْعَبَّاسُ فَاَخْبَرَهُ وَ سَأَلَهُ اَنْ يَجْعَلَ الْأَمْرَ اِلَيْهِ» عباس آمد به علی گفت بابا اینها اینطوری هستند و از کسی شرم و حیا و خجالت ندارند، دربست خلافت را از پیغمبر تحویل گرفتند، ارث پدریشان است! «فَجَعَلَهُ اِلَيْهِ» وقتی که امیرالمؤمنین دید اوضاع خراب است قبول کرد که دختر هشت نُه ساله‌اش زن یک آدم شصت هفتاد ساله بشود. ( تدریس 6398- درس ششم، تاریخ 01/03/1401)

– بازخوان :
– ازدواج‌های زوری برای جبران لگد‌پراکنی به تاریخ . وقتی‌ که عامّهٔ مردم، لشگر هُو و جنجال باشند، دیانت بهتر از این نخواهد بود!

– «عَنْ اَبِي عَبْدِ اللهِ فِي تَزْوِيجِ اُمِّ كُلْثُومٍ فَقَالَ اِنَّ ذَلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ».
یکی از ابهامات تاریخ این است که می‌گویند علی دخترش را به عمر داد؛ خب ما از کاوش‌های تاریخی اصل قضیه را درآوردیم که در تقویم بشری ثبت کنیم.
متن را برایتان بخوانم:
علی ابن ابراهیم از پدرش از ابن ابی‌ عُمَیر از هِشام ابن سالم از حمّاد از زُراره. زراره را که می‌دانید از اصحاب ناب و خاصّ امام صادق است.
«عَنْ اَبِي عَبْدِ اللهِ» از امام صادق نقل می‌کند، «فِي تَزْوِيجِ اُمِّ كُلْثُومٍ» علی یک دختری داشت به نام اُم‌کلثوم.
به امام صادق می‌گوید که جریان چه بوده؟ می‌گوید این مستمسک شده برای خیلی‌ها که بگویند که صاحب غدیر آقای شماره دو را تأیید کرده، به همین جهت دخترش به او داده، حالا امام صادق توضیح می‌دهد، چه توضیح قشنگ و اسفناکی! که آبروی مُصادره ‌چی‌های اسلام را می‌برد.
امام صادق فرمود: «فَقَالَ اِنَّ ذَلِكَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ»، اين یک ناموسی از ما بود که غَصب شد.
حالا توضیح آن: یعنی چه که ناموس علی به وسیله آقای شماره دو غصب شده؟ توضیح آن در روایت بعد است. محمد ابن ابی‌عُمَیر از هشام ابن سالم از امام صادق، «قَالَ لَمَّا خَطَبَ اِلَيْهِ قَالَ لَهُ اَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ اِنَّهَا صَبِيَّةٌ» آقای شماره دو آمد به علی گفت که این دخترت را به من بده، زن من بشود. حالا آقای عمر شصت‌ساله، دختر علی بنده خدا، ده ‌ساله. امیرالمؤمنین فرمود: این بچه است. حالا چون ازدواج براساس عشق و علاقه نیست بلکه بده بستان است.
شما به خاطر دارید شاهان قدیم وقتی‌که‌ با رقبایشان جنگ می‌کردند یک گروگان می‌گرفتند؛ دختر آن شاه را به عنوان زن خودشان می‌گرفتند، «زن الکی» که در کاخ باشد که اگر آن شاه جُنبید سریع حساب این دختر را برسند، خودِ پیغمبر هم همینطور بود دیگر. پیغمبر هم یک چندتایی از ازدواج‌هایش براساس همین بود که از اینها دختر گرفت که اینها آرام بگیرند از جمله از ابوسفیان دختر گرفت که ابوسفیان همیشه کله‌اش بوی قورمه سبزی می‌داد و هر لحظه ممکن بود دوباره کودتا کند.
حالا این جریانِ علیِ مظلوم هم همین است. علی گفت که بابا این بچه است! آقای شماره دو هیچ چیز نگفت و سرش را انداخت پایین رفت. «قَالَ فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ» رفت عموی علی، عباس را دید. عباس، عموی پیغمبر و علی است. این جریان هم مال بعد از شهادت پیامبر بود، اگر پیغمبر بود که دندان‌های اینها را خُرد می‌کرد.
«فَلَقِيَ الْعَبَّاسَ فَقَالَ لَهُ مَا لِي اَ بِي بَاْس» آقای شماره دو به عباس گفت که من چه ایرادی دارم؟ گفت: چه شده؟ «قَالَ وَ مَا ذَاك» برای چه اینقدر عصبانی هستی؟ گفت: نه! بگو من چه ایرادی دارم؟ و برایش گفت: «قَالَ خَطَبْتُ اِلَى اِبْنِ اَخِيكَ فَرَدَّنِي» من از پسر برادرت علی، دخترش را خواستگاری کردم، مرا رد کرد! من چه مشكلى دارم؟ من فقط جلوی آیینه می‌ایستم آیینه می‌شکند از بس قشنگ هستم!
«اَمَا وَ الله» این کالبدشکافی تاریخ خیلی اسفناک است. وقتی می‌گویم ما هیچی نداریم، چیزی به نام دین در دست نمانده فقط یک مشت اسباب و ابزار سیاسی است بعد می‌گویید چرا؟ این یک نمونه‌اش است. گفت که به علی بگو «اَمَا وَ الله» به خدا قسم، «لَاَعَوِّرَنَّ زَمْزَمَ وَ لَا اَدَعُ لَكُمْ مَكْرُمَةً اِلَّا هَدَمْتُهَا» این چاه زمزم را می‌بینی؟ از فک و فامیل‌هایتان پُر از جنازه می‌کنم.
به به، چه اسلامی! خون همه شما را می‌ریزم! به خاطر چه؟ به خاطر اینکه علی گروگان نداده در خانهٔ خلیفه باشد. اینجای آن خیلی بامزه است، نشان می‌دهد این مسلمان‌ها در صدر اسلام چقدر بدبخت و احمق بودند، حالا این چیزی که به دست ما رسیده میراث اینهاست. «وَ لَاُقِيمَنَّ عَلَيْهِ شَاهِدَيْنِ بِاَنَّهُ سَرَقَ» این کتاب، کتاب مهمی است، ها! کتابِ دوقلوی اصول کافی است، این فروع کافی است مربوط به شیخ کُلینی است، یک چیز الکی نیست، از آنطرفی‌ها هم نیست، مال خودتانی‌هاست. گفت به علی بگو چندتا شاهد می‌آورم بگویند علی دزدی کرده «وَ لَاَقْطَعَنَّ يَمِينَهُ» به عنوان دزد دست‌هایش را قطع می‌کنم. علی و دزدی؟ به به!
پس این واقعهٔ غدیرخم کشک؟ این همه تعريف پیغمبر اَلکی؟ یعنی مردم ساکت می‌نشینند مثل علی را چهارتا بیایند شهادت بدهند علی دزدی کرده دستش را قطع کنند؟ آن وقت می‌خواهی كه حسین روز عاشورا نگوید «وَ عَلَى الْاِسْلَامِ اَلسَّلَامُ» فاتحه اسلام خوانده شده؟ ابی‌عبدالله! فاتحه اسلام روز اول خوانده شده، تا به تو برسد. «فَاَتَاهُ الْعَبَّاسُ» بنده خدا عباس عموی پیغمبر و علی ترسید، دید این، همه کار می‌کند چون پای مصلحت نظام وسط است. گروگان باید از علی باشد که مطمئن باشد علی کودتا نمی‌کند!
«فَاَخْبَرَهُ» پیش علی رفت «وَ سَاَلَهُ اَنْ يَجْعَلَ الْاَمْرَ اِلَيْهِ فَجَعَلَهُ اِلَيْهِ» گفت: علی بیا کوتاه بیا! ببین این چه خوابی برایت دیده! این، این کارها را می‌کند، ها! به خاطر بقاء حکومتش همهٔ بنی‌هاشم را می‌کُشد بعد هم چندتا شاهد برای بی‌آبرو کردن تو می‌آورد و دست‌هایت را هم قطع می‌کند می‌گوید علی دزدی کرده؛ علی که نان خالی می‌خورد دزدی کرده، علی که عملگی کرده!
در درس‌ها برایتان داشتم از قِبَل پولش هزار غلام و بَرده را آزاد کرده، حالا علی آمده دزدی کند؟ حالا شما می‌گویید که مردم قبول می‌کردند؟!
الآن یک سؤال است. چرا نمی‌کردند؟ مگر صد و بیست هزار نفر در غدیر خم با علی بیعت نکردند که علی جانشین پیغمبر بشود، چطور همه رفتند؟ آن را هم باور می‌کنند! مگر برای حسین نگفتند از دین خارج شده همه قبول کردند! صد و بیست هزار نفر در عاشورا جمع شدند تکه تکه‌اش کردند؛ باز هم قبول می‌کنند، چرا؟ این چرایش مهم است، به خاطر اینکه اسلام بر پایهٔ فرهنگ و علاقه، راه را باز نکرد بلکه همان دعوت پیغمبر! آن سند خیلی مهم است؛ «اِنِّى اُقَاتِلكُم حَتَّى تَقُولوا لَا اِلَهَ اِلَّا الله» همه شما را می‌کُشم تا بگویید «لَا اِلَهَ اِلَّا الله»! این نتیجه‌اش است؛ یا رسول الله این نتیجهٔ اسلام زورکی است که باید دست علی را قطع کنند، بنی‌هاشم را هم بکشند، حسین را هم آنطور کنند، خانه فاطمه را هم آتش بزنند، ته ‌مانده‌اش هم به اينجا برسد. ( تدریس 4902، تاریخ 18/01/1398)

– درس هشتم :
– کسی که بالاترین حجاب را دارد، چگونه موی آن، موردِ خبر قرار می‌گیرد؟

– «شهر آشوب: عَن عَطَاءٌ عَنْ اَبِي رَبَاحٍ قَالَ كَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى الله عَلَيْهِ و آلِهِ وَ سَلّم تَعْجِنُ وَ اَنَّ قَصَبَتَهَا تَضْرِبُ اِلَى الْجَفْنَةِ».
کتب: کتاب المناقب جلد ۳ صفحه ۳۵۶، کتاب بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۶ حدیث ۷، کتاب العوالم جلد ۶ صفحه ۲۱ حدیث ۱ وَ روی مَضْمونَهُ في ج ١/١١: صفحه ٣٤٦ حديث ۵ است.

خب، چه می‌گوید؟ ابن شهر آشوب از عطاء از ابی رباح نقل می‌کند:
«قَالَ كَانَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللهِ تَعْجِنُ وَ اَنَّ قَصَبَتَهَا تَضْرِبُ اِلَى الْجَفْنَةِ»، بحث سر این است که متشرعین وقتی بحث حجاب را برای زن می‌کنند باید الگو فاطمه باشد دیگر، یک شعر هم از قدیم می‌سرودند که:
ای زن به تو از فاطمه این‌ گونه خطاب است
ارزنده ‌ترین زینت زن حفظ حجاب است
حالا این ناقل چطور موی فاطمه را دیده که می‌گوید موهای فاطمه فِر داشت و حنایی بود؟ ها؟ اینجا مچ‌گیری تاریخ است ها! این ابو رباح که مرد غریبه است چگونه فاطمه را دیده که موهای فِر داشته و حنا می‌مالیده؟ آن وقت از این طرف در باب حجاب، کاسه از آش داغتر! آنجا پیغمبر بنده خدا شُل گرفته بود، این خلیفهٔ دوم مسلمین جهان و حومه آمد سفتش کرد و جبرئیل مجبور شد آیه بیاورد! پیغمبر آزاداندیش بود، حالا نه به اینطور که این برنامه است. ( تدریس 6268- درس چهارم، تاریخ 18/10/1400)

– درس نهم :
– آن که سفارش به حجاب می‌کند، الگوی دیگری به ما نشان می‌دهد.

– «عَنْ اَنَسٍ، اَنَّ النَّبِیَّ أَتَى فَاطِمَةَ بِعَبْدٍ کَانَ قَدْ وَهَبَهُ لَهَا، قَالَ: وَ عَلَى فَاطِمَةَ رَضِیَ الله عَنْهَا ثَوْبٌ، اِذَا قَنَّعَتْ بِهِ رَأْسَهَا لَمْ یَبْلُغْ رِجْلَیْهَا وَ اِذَا غَطَّتْ بِهِ رِجْلَیْهَا لَمْ یَبْلُغْ رَأْسَهَا، فَلَمَّا رَأَى النَّبِیُّ مَا تَلْقَى قَالَ: اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْکِ بَأْسٌ، اِنَّمَا هُوَ اَبُوکِ وَ غُلَامُکِ».
کتاب: کتاب سنن ابوداود جلد ۴ صفحه ۶۲ حدیث ۴۱۰۶، کتاب تفسیر ابن کثیر جلد ۳ صفحه ۲۹۶، کتاب سلسلة الاحادیث الصحیحة از آلِبانی جلد ۶ صفحه ۸۶۹ است.

انس ابن مالک محدث است، می‌گوید: «اَنَّ النَّبِیَّ أَتَى فَاطِمَةَ بِعَبْدٍ کَانَ قَدْ وَهَبَهُ لَهَا» پیغمبر به فاطمه غلامی بخشید. خب، اینجا یک سؤال این است که چرا کنیز نبخشید؟ یک سؤال دیگر این است که گفته‌اند فاطمه اینقدر کارِ خانه می‌کرد دست‌هایش زخم شد، به پیغمبر گفت، پیغمبر گفت: «این تسبیحات را بگو، خدا در عوضش در آن طرف به تو کمک حال خواهد داد» (همین تسبیحاتی که به تسبیحات حضرت زهرا معروف شده) حالا این، غلام داده است!
«وَ عَلَى فَاطِمَةَ رَضِیَ الله عَنْهَا ثَوْبٌ» فاطمه یک لباسی در تنش بود «اِذَا قَنَّعَتْ بِهِ رَأْسَهَا لَمْ یَبْلُغْ رِجْلَیْهَا» وقتی که به سرش می‌کشید پاهایش پیدا بود کوتاه بود «وَ اِذَا غَطَّتْ بِهِ رِجْلَیْهَا لَمْ یَبْلُغْ رَأْسَهَا» به پایین که می‌کشید سرش پیدا بود.
«فَلَمَّا رَأَى النَّبِیُّ مَا تَلْقَى قَالَ» وقتی پیغمبر این چنین دید «قَالَ اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْکِ بَأْسٌ» گفت مشکلی ندارد که حجاب نداشته باشی، «اِنَّمَا هُوَ اَبُوکِ وَ غُلَامُکِ» می‌گوید که این، هم جای پدرت است و هم نوکرت است. آن وقت یک جای دیگر داشتیم که کوری وارد خانه فاطمه شد پیغمبر هم بود فاطمه زود پرید لباسِ درست به تن کرد، پیغمبر گفت این که کور است تو را نمی‌بیند برای چه حجاب در تن کردی؟
گفت: «او من را نمی‌بیند من که او را می‌بینم!» آن وقت این حرف‌ها با این حدیث نمی‌خورد، بعد هم انس ابن مالک که داخل خانه نبوده که این مناظره و گفتگو را بشنود.
( تدریس 6351- درس اول، تاریخ 17/01/1401)

– درس دهم :
– کشف حجاب خلاف مشیِ مندرج در سيرهٔ اهل بیت است.

– « قال الیعقوبي: بَلَغَ اَبابَکْرٍ وَ عُمَرَ اَنَّ جَماعَةً مِنْ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ قَدْ اجْتَمَعُوا مَعَ عَلِیِّ ابْنِ اَبِی‌طالِبٍ فِی مَنْزِلِ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ، فَأتَوْا فِی جَماعَةٍ حَتّی هَجَمُوا الدَّارَ وَ خَرَجَ عَلِیٌّ وَ مَعَهُ السَیْفُ، فَلَقِیَهُ عُمَرُ فَصَارِعَه عُمَر فَصَرَعَهُ وَ کَسَرَ سَیْفَهُ وَ دَخَلُوا الدَّارَ فَخَرَجَتْ فاطِمَةُ فَقالَتْ: وَاللهِ لَتَخْرُجُنَّ اَوْ لَاَکْشِفَنَّ شَعْرِی وَ لَاَعِجَّنَّ اِلی اللهِ! فَخَرَجُوا وَ خَرَجَ مَنْ کانَ فِی الدَّارِ وَ اَقَامَ الْقَوم اِیّاماً ثُمَّ جَعَلَ الْوَاحِد بَعْدَ الْوَاحِد یُبَایِعُ وَ لَمْ یُبَایِعْ عَلِیّ اِلَّا بَعْدَ سِتَّةَ اَشْهُر وَ قِیلَ اَربَعِینَ یَوماً ».
کتب: کتاب تاریخ یعقوبی جلد ۲ صفحه ۱۲۶، کتاب بحارالانوار جلد ۲۸ صفحه ۳۹۲ و فیه ما بایع علی، الا بعد ستة اَشهر.

« بَلَغَ اَبابَکْرٍ وَ عُمَرَ اَنَّ جَماعَةً مِنْ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ قَدْ اجْتَمَعُوا مَعَ عَلِیِّ ابْنِ اَبِی‌طالِبٍ فِی مَنْزِلِ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ» به خلیفه اول و دوم خبر رسید که جماعتی از مهاجر و انصار در خانهٔ علی، کنار علی درب خانهٔ فاطمه جمع شده‌اند.
« فَأتَوْا فِی جَماعَةٍ حَتّی هَجَمُوا الدَّارَ» یک لشکر جمع کرد و به خانه حمله کردند. « وَ خَرَجَ عَلِیٌّ وَ مَعَهُ السَیْفُ، فَلَقِیَهُ عُمَرُ» علی با شمشیر خارج شد، « فَصَارِعَه عُمَر فَصَرَعَهُ وَ کَسَرَ سَیْفَهُ » می‌گوید که با عمر گلاویز شد و شمشیر او را شکست، «وَ دَخَلُوا الدارَ فَخَرَجَتْ فاطِمَةُ فَقالَتْ» وارد خانه شدند.
« وَاللهِ لَتَخْرُجُنَّ اَوْ لَاَکْشِفَنَّ شَعْرِی » بحث روی این است، گفت یا از خانه‌ام بروید یا اینکه موهای سرم را باز می‌کنم! فاطمه‌ای که وقتی آن یاروی کور وارد خانه شد رفت چادر سرش کرد! پیغمبر گفت این کور است تو را نمی‌بیند. فاطمه گفت من که چشم دارم، او را می‌بینم. دقّت کنید، تا اینجا ضیق احکام است!
یا اینکه پیغمبر در سفر معراج می‌گوید: «برای یک تار موی زن که کشف شده، باز شده و دیده شده سال‌های نوری آویخته به جهنم است»، حالا اینجا فاطمه می‌گوید یا از خانه‌ام بروید یا اینکه «اَوْ لَاَکْشِفَنَّ شَعْرِی» کشفِ موهایم را می‌کنم! اینها عدم تطابق است، یا این اشکال دارد یا آن. « وَ لَاَعِجَّنَّ اِلَی اللهِ» به خدا شکایت می‌کنم، « فَخَرَجُوا وَ خَرَجَ مَنْ کانَ فِی الدَّارِ» همه را بیرون کشیدند و گفتند باشد در خانه جنگ نمی‌کنیم‌.
« وَ اَقَامَ الْقَوم اِیّاماً ثُمَّ جَعَلَ الْوَاحِد بَعْدَ الْوَاحِد یُبَایِعُ وَ لَمْ یُبَایِعْ عَلِیّ » آنهایی که در خانه بست نشسته بودند یکی یکی آمدند و یکی یکی بیعت کردند « وَ لَمْ یُبَایِعْ عَلِیّ » علی بیعت نکرد « اِلَّا بَعْدَ سِتَّةَ اَشْهُر» مگر بعد از شش ماه، « وَ قِیلَ اَربَعِینَ یَوماً» بعضی‌ها هم گفته‌اند چهل روز. علی شش ماه بیعت نکرد، در این شش ماه چه می‌کرد؟ به قرآن پرداخته بود، گفت که من از خانه‌ام بیرون نمی‌آیم تا قرآن را جمع‌آوری کنم.
( تدریس 6303- درس ششم، تاریخ 23/11/1400 )

– درس یازدهم :
– مرگ خوب است اما برای همسایه؛ این است داستان اسفبار وحی!

-«اَخْبَرَنَا اَبُوالْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ابْنُ عُبَيْدِ اللهِ الْحِرَفِيُّ بِبَغْدَادَ اَنبأ عَلِيُّ ابْنُ مُحَمَّدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ الْكُوفِيُّ ثنا الْحَسَنُ ابْنُ عَلِيِّ ابْنِ عَفَّانَ ثنا زَيْدُ ابْنُ الْحُبَابِ عَنْ حَمَّادِ ابْنِ سَلَمَةَ قَالَ حَدَّثَنِي ثُمَامَةُ ابْنُ عَبْدِ اللهِ ابْنِ اَنَسٍ عَنْ جَدِّهِ اَنَسِ ابْنِ مَالِكٍ قَالَ كُنَّ اِمَاءُ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ يَخْدِمْنَنَا كَاشِفَاتٍ عَنْ شُعُورِهِنَّ تَضْرِبُ ثُدِيّهُنَّ».
کتب: کتاب السنن الکبری از بیهقی جلد ۲ صفحه ۲۲۷، کتاب کنزالعمال از متقی هندی جلد ۱۵ صفحه ۴۸۶، کتاب المبسوط جلد ٩ صفحه ۱۲ است.

مصادر این درس از اهل سنّت است چون اگر از شیعه بود یک قِران ارزش نداشت برای اینکه شیعه متهم به مخالفت با سنّی است بعد می‌گویند برای خلیفه دوم مسلمین پرونده ساخته‌اند.
سلسله روات: «اَخْبَرَنَا اَبُوالْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ ابْنُ عُبَيْدِ اللهِ الْحِرَفِيُّ بِبَغْدَادَ اَنبأ عَلِيُّ ابْنُ مُحَمَّدِ ابْنِ الزُّبَيْرِ» خبر داد از علی ابن محمد زبیر، «الْكُوفِيُّ» بچه کوفه، «ثنا الْحَسَنُ ابْنُ عَلِيِّ ابْنِ عَفَّانَ» یعنی مستند به او رسید، «ثنا زَيْدُ ابْنُ الْحُبَابِ» باز سند رفت بالاتر، «عَنْ حَمَّادِ ابْنِ سَلَمَةَ» رفت بالاتر، گفت: «حَدَّثَنِي ثُمَامَةُ ابْنُ عَبْدِ اللهِ ابْنِ اَنَسٍ» باز رفت بالاتر، «عَنْ جَدِّهِ اَنَسِ ابْنِ مَالِكٍ» انس ابن مالک همان خدمتکار پیغمبر بود.
یک افشاگری کرده بعد مستقیم روی کتابت می‌رود، این درس هم برای محاجه خوب است.
می‌گوید: «كُنَّ اِمَاءُ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ يَخْدِمْنَنَا كَاشِفَاتٍ عَنْ شُعُورِهِنَّ تَضْرِبُ ثُدِيّهُنَّ»، چه می‌گوید؟
می‌گوید که کنیزان عمر پیش همه با سرهای برهنه رفت و آمد داشتند و در حالیکه پستان‌هایشان بالا و پایین می‌آمد، یعنی لباس تنگ بوده و پستان قشنگ مشخص می‌شده، پستان‌هایشان بالا پایین می‌کرد و می‌لرزید، لرزش داشت یعنی اینکه حرکت می‌کرد و از ما پذیرایی می‌کردند.
وقتی به خانه عمر مهمان می‌آمده آنجا آیهٔ حجاب نباید نازل می‌شد، برای خودِ خلیفه دوم مسلمین جهان و حومه آزادی هست، وقتی مهمان می‌آید کارگران و خدمه‌اش از خانم‌ها روسری سرشان نبود و لباسشان هم طوری بود که ممه‌ هایشان بالا و پایین می‌رفت! ( تدریس 6124- درس دوم، تاریخ 24/05/1400)

– درس دوازدهم :
– کسی که باعث نزول آیهٔ حجاب شد خود براحتی به اندام لخت زن پیغمبر نگاه می‌کند!

-« اِجمَعِي عَلَيكِ ثِيَابَكِ ».
کتب: کتاب صحیح مسلم جلد ۷ صفحه ۱۱۷، کتاب فضائل الصحابه جلد ۵ صفحه ۱۸ حدیث ٢٧، کتاب مسند احمد ابن حنبل جلد ۱ صفحه ۷١ است.

منابع از اهل سنّت و جماعت است که عرض ارادت به آنها دارم. تمام سندها از مجاری اهل سنّت است و یک دانه هم مدرک و برهان شیعه در آن نیست که بگویند شما با اینها لج هستید و این چیزها را درآوردید.
مسئله‌اش خیلی مهم است، این برای محاجه است.
پیامبر در خانه‌اش در رختخوابش بود، حالا خسته بود یا خوابش می‌آمد نمی‌دانم، به پهلو دراز کشیده بود و لباس پشمی یا کتانی عایشه را پوشیده بود، پس در همان حال پدر زنش ابوبکر درب خانهٔ پیغمبر آمد و گفت اجازه می‌دهید؟ پیغمبر همینطور که خوابیده بود گفت بیا، سپس عمر اجازه ورود خواست، باز هم پیغمبر در همان حالتی که بود اجازه داد، بعد عثمان آمد، وقتی که عثمان خواست بیاید پیغمبر در رختخواب نشست. حرف ما این است؛ و به عایشه گفت « اِجمَعِي عَلَيكِ ثِيَابَكِ » خودت را جمع کن، معلوم می‌شود عایشه ولو بوده، خانه است دیگر؛ چادر، مقنعه، روسری و شلوار نمی‌خواهد. پیغمبر به عایشه گفت « اِجمَعِي عَلَيكِ ثِيَابَكِ » لباست را جمع کن!
خب حالا بحث سر چیست؟ ما اصلاً به این مطالب کاری نداریم، آن تحلیلی که آدم را به تعجب وا می‌دارد این است که چطور عایشه قسمتی از بدنش برهنه بوده، حضرت آقای عمر دیده و پیش پیغمبر نشسته؟ حالا ابوبکر پدر عایشه است ولی عمر چرا؟ « اِجمَعِي عَلَيكِ ثِيَابَكِ » خیلی حرف‌ است ها! آن وقت در آیه حجاب آمده که داستانش را می‌دانید، من اشاره می‌کنم و رد می‌شوم؛ زن پیغمبر از خانه در آمده که به مستراح برود، (مستراح‌های قدیم بیرون خانه بود) چادر، روسری و مقنعه هم سرش نبود، عمر زود دوید به پیغمبر گفت زن‌ها اینطوری هستند یک آیه بفرست! ( تدریس 6093- درس اول، تاریخ 25/04/1400 )

– درس سیزدهم :
– مقررات جداسازی زنان و مردان بتدریج شکل گرفت، در صدر اسلام اختلاط جنسی بود.

– « عَنْ اِبْنِ عُمَرَ قَالَ کَانَ الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ یَتَوَضَّئُونَ فِي زَمَانِ رَسُولِ اللهِ جَمِیعاً »
کتب: کتاب سُنن نِسایی، از اکابر مصادر اهل سنّت است.
«عَنْ اِبْنِ عُمَرَ» فرزند عمَر « قَالَ کَانَ الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ یَتَوَضَّئُونَ فِي زَمَانِ رَسُولِ اللهِ جَمِیعاً » گفت زن و مرد در زمان پیغمبر باهم وضو می‌گرفتند. وضو گرفتن هم بقول اینها پا را که می‌خواهند بشویند باید کفش و جوراب را دربیاورند، بعد هم آستین‌ها را باید تا بالای آرنج بالا بزنند. جداسازی نبود که این وضوخانه زنان و آن وضوخانه مردان است. آنها احکامِ سخت و سنگین را نمی‌توانستند تحمل بکنند بعد، بعدی‌ها می‌توانند تحمل کنند؟! ابن عمَر می‌گوید وضو گرفتن در عصر پیغمبر، در پیش روی پیغمبر، اختلاط بود.
( تدریس 5840 – درس اول، 14/08/1399 )
نکته : قابل توجه دانشجویان و محققین محترم، این جزوه به تکرار به روز رسانی می گردد و اسناد و دروس جدید اضافه می‌ شود.‌ ( آخرین ویرایش 12/12/1403 )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا