بروجردی کیست؟
در این صفحه سعی میشود مطالب مختلفی از بیوگرافی بروجردی، کاشف توحید بدون مرز ارائه بشود.
(انتظار می رود پس از مشاهده این صفحه 1-با گذشته بروجردی، کاشف توحید بدون مرز آشنا شوید 2- با افکار و نظرات بروجردی و فعالیت هایش آشنا شوید) این صفحه به مرور تکمیل خواهد شد…
لیست محتوا:
- مستند پلکانی به نور مطلق (مروری بر زندگی ایشان)
- افکار و نظرات بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، معلم انسانیت (مروری بر افکار و نظرات بروجردی)
- در مسیر حقیقت (بیوگرافی از زبان خودشان)
- خلاصه ای از فعالیت های حقوق بشری بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
مستند پلکانی به به نور مطلق «مروری بر زندگی ایشان» – تاریخ انتشار: 16 فروردین 96
افکار و نظرات بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، معلم انسانیت – تاریخ انتشار 12 اردیبهشت 98
بروجردی یک آموزگار خداشناسی با سابقه طولانی در تدریس و پژوهش است که اکنون با عنوان “کاشف توحید بدون مرز” شناخته شده است. ایشان دکترین “توحید بدون مرز” را در راستای همگرایی تمام انسان ها بر پایه خداپرستی بدون در نظر گرفتن مرزهای منطقهای، نژادی، قومیتی، دینی، اعتقادی و اعتباری ارائه کرده است.
از دیدگاه کاشف توحید بدون مرز، هر نوع مرزبندی بین انسان ها موجب کدر شدن افکار و اذهان نسبت به یکدیگر و نیز مانعی در راستای شناخت و رسیدن به خداوند می گردد، خدایی که خالق هستی و انسان ها است و میتواند پاسخگوی تمام نیازهای بشر از جمله صلح، عدالت، آزادی و امنیت باشد.
تلاش های کاشف در واقع در راستای ایجاد انقلابی در عقاید توحیدی است که با آنچه که در طی تاریخ به عنوان خداشناسی و خداپرستی به بشر معرفی شده، بسیار تفاوت دارد.
مفهوم توحید بدون مرز
از دیدگاه توحید بدون مرز، خدا در همه جا هست و همه چیز آینه تجلی قدرت اوست و خیر و شر، جملگی تحت فرمان و اراده او شکل میگیرد و بشر فاقد اختیار و اراده آزاد میباشد.
هر انسانی که به خدا فکر می کند و به آفریدگار هستی در هر آیین، مذهب یا دین و تحت هر عنوان با دید خدایی می نگرد، خداپرست است و هر کس به خدای خود در هر شرایط و با هر دیدگاهی فکر می کند، موحد محسوب می شود.
در توحید بدون مرز، خدا یک ذات ناشناخته است که تاکنون به دلیل پرده هایی که بین بشر و آفریدگار او ایجاد شده، همچنان برای بشر دست نیافتنی و مجهول مانده است. خدا سرمنشأ انرژي و نور در کل هستی است و مدیریت و فرماندهی کل هستی را بر عهده دارد و عالم وجود منبعث و قائم به اوست، پس حتی کسانی که خدا را با مفاهیمی مانند نور و انرژی و یا رویدادی برای خلق هستی جایگزین کرده اند، از این دیدگاه خداپرست محسوب می گردند.
ملاک در پیروی از ادیان توحید است و دریچه جذب خلایق به سوی پروردگار، فقط شناخت، محبت و عشق خدا می باشد. اصل در همه ادیان و مذاهب فقط خدا است و کتاب های آسمانی، پیامبران و ادیان در واقع فروع هستند. خدا در قید و بند مذاهب و مکاتب یا ادیان خاص نیست و خدا را نمي شود در هیچ مرز و دسته بندی محصور كرد، زیرا خدا اصل و ركن و کُل است. هر کس خدا را دوست داشته باشد و در جستجوی معرفت حقیقی او باشد، خدا او را می پذیرد. پس موحد کسی است که نه روی ادیان، بلکه فقط روی خدا تمرکز کرده است، حتی بسیاری از بت پرست ها هم در ضميرشان خداپرست هستند، يعني عنوان اسماء و صفات را روي بت هاي مختلف مي گذارند و خدا را با چهره و صورت بت مي پرستند. موقعيت، فرمانروايي، حاکميت و ولايت خدا، قابل ارزیابی نيست که مثلا محاسبه کنيم و بگوييم تمام اولوهيت خدا در اين دايره جمع شده است!
توحید بدون مرز، اتحاد بین موحدین است و اشتغال به اصالت انسانی که در فقدان آن، بشریت در سختی های اخلاقی و خشونت های اعتقادی می سوزد و منتظر یک حرکت اساسی و فرا محیطی است. آن اصالت انسانی همان فطرت اوست، یکی از اسامی خداوند فاطر است و انسان ها همگی بر فطرت خدایی آفریده شده اند. فطرت همه انسان ها حتی آنها که به ظاهر کافر و منافق موسوم شده اند، بر توحید است، چرا که آنها ذات خدا را پذیرفته اند و خدا از آنها میثاق و از وجودشان پیمان گرفته است. انسان هر دیدگاهی نسبت به خدا داشته باشد، باز هم بنده خدا است.
خدا متعلق به همه خلایق حتی کافر و بی دین است، پس هر نوع مرزبندی، نادرست است و حتی کسی که به خدا دشنام می دهد، او را صاحب و مسئول سرنوشت خود یافته که چنین می کند و لذا از این جهت، موحد محسوب می شود.
همه جا محضر خداست و حتی بتخانه هم محل خداست، چرا که باید بت پرست را خداپرست دید، چون نور خدا در دل او هست. او ديوانه خداست، ولی هرچه گشته، چيزي به نام خدا پيدا نکرده و در عوض به سمت يک بت، يک جسد، يک اسکلت، يک فرآورده انساني رفته و آن عشق ماورایي و دور از دسترس و غيرقابل ترسيم را در داخل وجود اين بت ريخته است. بت پرست، بت را دوست دارد، چون خدا را دوست دارد.
توحید بدون مرز
بروجردی، کاشف توحید بدون مرز، می گوید انسان در راه شناخت خدا و رسیدن به آفریدگار هستی، نباید هیچ حساسیتی روی اسم و عنوان داشته باشد. در توحید بدون مرز، ما از یک سو با هیچ دینی درگیر نیستیم و با هیچ کدام از ادیان مشکلی نداریم، ولی از سوی دیگر نیز تابع هیچ دینی نمیباشیم و تعصب بر روی هیچ آیین و مذهبی هم نداریم، یعنی از همه ادیان موجود عبور نموده ایم.
بروجردی، خود پیش زمینه مذهبی داشته و اجداد وی همواره از بزرگترین دانشمندان علوم اسلامی بوده اند و دین سنتی اسلام را به مدت قرن ها تبلیغ و ترویج نموده اند.
بروجردی در آغاز فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خود، مبلغ دین سنتی بود و باورها و عقاید موروثی اجداد خود را تدریس می کرد که اصولا متمرکز بر دیانت جدا از حکومت و خداپرستی خارج از چهارچوب ها و رویکردهای سیاسی بود و توانست جمعیت بی نظیری را بدون دسترسی به رسانه های آزاد و یا تبلیغات، گرد هم آورد. وی که بیش از 40 سال قبل حرکت جدیدی را آغاز نموده بود، به تدریج این حرکت منجر به افشای ناکارآمدی و بی اعتباری دین اجدادی و اسلام سنتی گردید. او با مطالعات و کاوشهای علمی و پژوهشی در طی این سالها، ثابت کرده است که خدای واقعی در هیچ یک از ادیان وجود ندارد و معرفی نشده است، به همین دلیل ایشان نام “بدون مرز” را انتخاب کرده است، چرا که مرزی برای خود قائل نیست، یعنی مرز تعصب، مرز وابستگی، مرز آبا و اجدادی، مرز پدران و گذشتگان برای او دیگر وجود ندارد.
کاشف، معتقد است که برای رسیدن به اهداف عالی بشری، یک انقلاب فرهنگی، فکری، عقلانی و جهانی لازم است، زیرا در هر آنچه که تحت عنوان خداپرستی از ادیان و گذشتگان داریم، نقایص بنیادی و اساسی دیده می شود. در طی تاریخ گذشته، فلاسفه از یونان، هند، کشورهای مسلمان و سایر سرزمین ها آمدند و مجموعهای از یافتههای ذهنی و فکری خود را مطرح نمودند و ادیان نیز کلماتی منتسب به وحی و آسمان را متناسب با ظرفیت و درک مخاطبین و معاصرین درآمیختند، که حاصل آن یک چیز ناموزون، ناکارآمد و مختلط بود و جامعه انسانی را هدایت نکرد.
کاشف توحید بدون مرز، در این مسیر پر نشیب و فراز، خدا را متعلق به دین و مذهب خاصی نمی داند و تلاش دارد تا همه مرزها را در مسیر توحیدی کنار بزند، در واقع هر کس به طريقي، خدا را دنبال ميکند و فطرتا همة انسان ها زير پوشش والي وسطي هستند که نقش هدایت بشر به سوی آفریدگار خود را بر عهده دارد و هر کس در هر جا که زندگی می کند و ظاهرا آشنايي با نماينده خدا در زمين ندارد، روح، نفْس و طبیعت او ملحق به والی وسطی می باشد.
اکنون بشریت تشنه رسیدن به آب حیات است، نیازی که در ظرف دنیای کنونی، بی پاسخ مانده است.
درخواست کاشف از پیروان ادیان
کاشف، خواهان این است که ابتدا یک انقلاب و دگرگونی بنیادی و ریشهای و اساسی در ادیان موجود در جهان برپا گردد، به همین دلیل او اقدام به ساختارشکنی در توحید مرسوم نموده است، زیرا ادیان و مذاهب، قدیمیترین رشتهای هستند که بین انسان و خدا مطرح شده اند، آنها از کانال معنویات، جهان بشریت را در آغوش گرفتند تا نیازها و اهداف بشر را برآورده نمایند، ولی چنین نشد. او رهبران و محققین ادیان را فرا می خواند تا دیوارهای ساخته شده از تعصبات دینی را بشکنند، دیوارهایی ضخیم و مستحکم که طی دهها هزار سال تاریخ ادیان از آدم تا خاتم ایجاد شده است. چرا که اکنون واقعیت موجود در ناکارآمدی ادیان را نمی توان انکار نمود و البته بیلان کاری ادیان تاکنون، خود بیانگر حقیقت است.
هم اینک بروجردی در جستجوی انسان های شجاع و آزاده و رهبران وارسته در ادیان مختلف است تا دست به دست هم دهند و خداشناسی بدون مرز در جهان گسترش داده شود.
در گام نخست، باید این سازه های ناکارآمد از خداشناسی و خداپرستی که از دهها هزار سال در کره زمین باقی مانده است، خراب شود. برای تخریب آن، تنها کافی است که بپذیریم دست ما انسان ها خالی است، یعنی نه دین داریم و نه بیدین هستیم، یعنی ما هم اکنون دین و مذهبی که جوابگوی نیازها و اهداف متعالی انسانی باشد، نداریم. به همین دلیل هر آنچه که در قالب ادیان گرفته بودیم، کارآیی نداشت و دردی را از بشر دوا ننمود. در متون و آموزه های این ادیان عدم تطابق ثبت با سند و تعارضات فاحش به وفور وجود دارد!
پیشنهاد های کاشف
از لحاظ تئوری هنگامی که همه باورداشتهای غلط نسبت به اصل وجدان، هویت انسانی و مذاهب الهی در تفکرات بشر ویران گردد، آنگاه عطش ایجاد شده و این سؤال برجسته میشود که به جای این ساختمان قدیمی و کهنه و در حال ریزش که خراب شد، چه چیزی باید ساخته شود تا پاسخگوی نیازهای انسان ها باشد. مرحله بعد نیز ساختن است، ولی هم اینک ما در مورد ساختن هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم، چون تنها هستیم و یک دست صدایی ندارد!
خواسته بروجردی، کاشف توحید بدن مرز این است که تمام پیروان ادیان و مذاهب، به طور متحد با حذف حاشیهها و اضافات توحیدی و تبصرهها و محدودیتهای بیمورد دینی، به سمت خداشناسی واقعی پیش روند و هیچ مرزی به عنوان ادیان، مذاهب، کشورها، مناسک و شرایع نداشته باشند. توحید بدون مرز، یعنی دید و معیارهای معرفی شده از سوی مروجین و مبلغین در تمام سال ها و قرن های گذشته کنار برود و خدا به تشخیص و سلیقه انسانها معرفی نشود، بلکه خدا با رویه آزاد و دیدگاه گسترده دیده بشود. کاشف در این راه از منابع رهبران دینی و کتاب های مذهبی استفاده نموده و از خود ادیان برای افشای ماهیتشان وام گرفته است.
اینک و در این برهه حساس زمانی، کاشف، وارد یک میدان جدیدی شده است، چون برای رفع نیاز عمده بشریت، انسان ها خدایی لازم دارند که زیر مجموعهاش وجدان، اصالت، رفاقت، صمیمیت، راستی و درستی باشد. اکنون چنین توحیدی در جهان وجود ندارد، نه در غرب، نه در شرق، نه در کشورهای مترقی و نه در کشورهای در حال پیشرفت، این هدف همان توحید بدون مرز است.
پیامبران و توحید بدون مرز
پیش از بررسی و اظهار نظر در مورد آنچه گروهی از انسان ها به نام پیامبران به بشر عرضه داشتند و کتاب هایی با عنوان مقدس و آسمانی به مخاطبان خود در دوره های مختلف تاریخ ارائه دادند، ابتدا باید بررسی شود که دستاوردهای آنها برای بشریت تا چه حد مفید بوده و آیا الطافی به همراه داشته است؟ تاریخ ثبت شده جهان به خوبی نشان داده است که پیامبران و ادیان آنها در هدایت بشر به سوی کمال و تعالی موفق نبوده اند.
گرایش به پیامبران و یا ضدیت با آن ها هر دو معلول است، علت اصلی، نه بدی آن پیامبران است و نه خیراندیشی آن اشخاصی که واکنش های مثبت و منفی انجام می دهند، بلکه خدمات پیامبران در جوامع بشری به وسیله عقول جامعه بررسی و ملاحظه می شود. هر پیامبری به مدت چندین دهه عمر کرده، تبلیغ کرده و رفته است. اگر آثار به جای مانده از آن پیامبر در جهت اصلاح جامعه وقت خودش بوده باشد، نتایج آن تا تداوم نسل های بعد سازنده و اثرگذار است و نفس بشریت به آن احترام می گذارد. ولی اگر خلاف آن باشد، این قضاوت وجدان جهانی است که آن را رد می کند. اگر اکنون به یک پیامبری اهانت می شود، اغلب بُعد سیاسی دارد که سنگربندی ها و جبهه گرایی ها و تسویه حساب ها است. از طرف دیگر، هر چند درگیری های سیاسی و منازعات فکری و مذهبی امری طبیعی است، ولی نکته ای که باید به خاطر داشت این است که حتما در تئوری و ایدئولوژی بازمانده از پیامبری که مورد نقد قرارگرفته است، مشکلی وجود دارد که مورد نقد قرار می گیرد و یا بعضا اهانت می شود.
با آن که خداوند آفریدگار و صاحب هستی است، ولی ناشناختهترین موجود است، چرا که پیامبرانی که برای هدایت بشر آمدند، تحت فیلترهایی مانند “با مردم مطابق با ظرفیت و درکشان سخن بگویید” و “با مردم تقیه و پرده پوشی کنید” عمل کردند. پس آنها ملاحظهکاری کردند و مجبور بودند سیاستبازی را در مسائل معنوی دخیل کنند. در نتیجه پیامبران نتوانستند خدا را به واقع ترسیم کنند، بلکه همه انبیاء یک آفریدگاری در حد هضم انسان و فراخور باورداشت و ظرف بشر آوردند. یعنی هدف اصلی در خداشناسی محقق نشد، چون بشر خاکی و کوچک است، در حالی که مدیریت هستی غیر از آن می باشد که در دنیای کوچک مادی ما مطرح شده که کاملا ملاحظات انسانی و واکنش های بشری دارد.
در رابطه با این که گفته می شود انزجار از یک پیامبر در واقع اعتراض به خشونت است، باید گفت هر پیامبری که قوانین دین او شامل کشتار، زور و استبداد بوده، نفس بشر تا زمانی که تاریخ استمرار دارد، از آن بیزار خواهد بود.
مثلا پیامبر اسلام از آنجا که یک سری قوانین تند و تلخ و تیز در شریعت آورد و اجرا کرد، عده ای از خلفاء و جانشینان او هم از آن قوانین خشن سوء استفاده کردند و دین را به مسائل سیاسی وارد کردند و از نفوس مردم، نوامیس مسلمین، منابع و منافع اسلامی بهرهبرداری نمودند، تا جایی که اسلام در نهایت به یک غول بی شاخ و دم تبدیل گردید. پس کسانی که به انبیاء بدبین هستند، به دلیل آن محتوای غیر انسانی است که در شرایع دینی از آنها برجایمانده است.
امروز جهان تشنه صلح و عدالت است، حتی صلح هم زیرمجموعه عدالت می باشد. عدالت یعنی باید بشری که اشرف مخلوقات است، اشرف مخلوق بماند. بشری که خداوند در تعریف و توصیف او آن همه کلمات زیبا و نیکو آورده است، ولی به دلیل مسائل اقتصادی و دنیایی، ذلیل شده و به دلیل موارد اجتماعی نابود گردیده است.
بروجردی همچنین به جامعه مسلمین خاطرنشان کرده است که انتقال تفکرات هر پیامبری به زور و با افعال خشونتآمیز، در واقع بزرگترین خیانت به آن پیامبر است. با توجه به این که در اسلام و قرآن گفته شده “کار دین با اجبار نیست“، پس عکس العمل صادرات دین به اقصی نقاط دنیا و نتیجه تعصبات و خشونت های دینی همین است که دیده می شود!
در مسیر حقیقت «بیوگرافی بروجردی، کاشف توحید بدون مرز از زبان خودشان» – تاریخ انتشار: 23 بهمن 98
درود بر شما، من به عنوان یک میراث بر دینی که تمام پدران و آبا و اجدادم حافظین شریعت و مبلغین دیانت و متعصب به اسلام بودند و تمام عصاره خون آنها در رگهای من جاری بود،
خودم هم بیش از چهل سال تحصیل، در موضوع نشر اسلام و مقابله با مخالفینش، تدریس، تحقیق، تالیف و سخنرانی داشتم! اما در زندان، یازده سال در بدترین شرایط، بهترین موقعیت روحی و جسمی خود را از دست دادم.
به خلاف آن که جرم اولیه برای ورود به زندان، اشاعه دیدگاه اسلام منهای سیاست بود، در اثر فشار وارده از ناحیه دینمداران کم کم به تفکرات جدیدی رسیدم که معارض بود با افکار دینی پدرانم!
در همان اوایل زندان این تفکرات جدید در ذهنم جرقه زد و مسببش هم این بود که گفتم من یک روحانی برجسته و از سلاله پیامبر با شجره دقیق، با اخلاص و بدون چشمداشت به مسایل اقتصادی، اجتماعی، اعتباری و از خودگذشتگی کامل، در ابلاغ حقایق دینی چهار دهه خود کشی کردم، اما این نبود مزد من!
کم کم این فشارها باعث شد تا با عینک نوین، به سمت مطالعات جدید روی آورم یعنی تعصب را کنارگذاشتم.
تا آن زمان چون تعصب وجود داشت، همه چیز را توجیه می کردم هر چیزی را که عقل هم رد می کرد، حتی مطالبی که خلاف وجدان و عدالت بود!
از آن روز به بعد که دیدم را عوض کردم رفتم در اقیانوس اسناد و مدارک دینی دیدم که هم سر من کلاه رفته و هم سر پدارنم و هم تمام آنهایی که به عشق فرانروای هستی به دنبال ادیان و مذاهب رفتند!
مجموعه آنچه که پیدا کردم و دسته بندی کردم و از مدارک دینی در تامین آن، چه سنی و چه شیعه تبدیل شد به یک دایره المعارف بزرگ که چندین هزار نسخه و مبحث و درس دارد.
وقتی که بدون غیرت بی جا و تعصب کورکورانه، به گذشته نگاه کردم، دیدم که هر آنچه که انبیا آورده اند، یک تخیلی بود اگر چه مقدس! یعنی قصدشان اصلاح جوامع بود، می خواستند وجدان و عدالت و شرف و فضیلت را اشاعه بدهند ولی نهایتا، آن خدایی که مطرح می کردند خاص کره زمین بود و کره زمین نسبت به هستی، ناپیدا و ناچیز و هیچ است، چگونه ممکن است، انسان از طریق مذهبی که خدا را خاص کره زمین کرده، به واقعیت های خداشناسی برسد؟
روی هم رفته به این نتیجه رسیدم که ادیان و مذاهب یک حرفی را می زنند و صاحب زمین و زمان یک چیز دیگری است و حقایقی را کم کم پیدا کردم و شما را در جریان برگزیده های آن قرار می دهم.
نخست آن که جوینده یابنده است،
دوم آن که، در مباحث حوزویِ گفته می شود: لا ادری نصف العلم، ، یعنی “نمی دانم” نصف دانایی است، وقتی که شخص نمی داند به دنبال دانایی می رود.
دیگر اینکه ما وقتی که مجموعه دارایی های دینی، معنوی و مذهبی را پشت سر گذاشتیم و مطمئن شدیم این ها به درد ما نمی خورد، آن عطش درونی، ما را به جلو می کشاند، الان در یک موقعیتی هستیم که بر اساس تعارضات می توانیم اصل را پیدا کنیم، یعنی آنچه را که در معرفت رب، در شاکله زمینی داریم و پیدا کردیم، کنار می گذاریم و در جستجوی آن عظمت، راه های باز و ممکن را پیدا می کنیم،
توجه کنید که بشر اگر روی یک چیزی تمرکز کند پیدایش می کند، همانطور که انسان بخواهد از شکم زمین یک زیر خاکی دربیاورد نهایت تلاشش را می کند و بالاخره درمی آورد! همانطور که دانشمندان در رشته های مختلف گره های زیادی را باز کردند، گره شناسایی خدا هم باز می شود، منتهای مراتب یک اجماع جهانی می خواهد، که کلا همه دست به دست هم بدهند هر کس در هر رشته ای هست، آنچه را که روی حساسیت های ماورایی به دست آورده در صفحه بریزد، قاعدتاً می تواند و ما هم چیزهایی را به دست آوردیم که منتظریم تا یک موقعیتی ایجاد بشود تا بگوییم، این یافته ها می تواند بشریت را به مقصد اصلی برساند.
گرفتاری اهل زمین از زمانی شروع شد که قدرت های فکری، سیاسی، اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، سعی کردند تا مدیریت جامعه را به دست بگیرند. ولی قاعدتاً، خیلی ها زیر بار نمی رفتند، چون همه انسان ها عقل دارند و اکثر مردم از درجاتی از علم و دانش برخوردار هستند، پس قدرت طلبان مجبور شدند که دست به دامن ماوراء بشوند و پای یک موجود نادیدنی به نام خدا را وسط بکشند، تا بتوانند بر بقیه مردم معاصرشان غالب بشوند، یا به این عنوان برای آیندگان درختی بکارند.
نتیجه تحقیقات من در منابع مختلف دینی و به ویژه منابع اسلامی نشان می دهد که اصل فتنه در ادیان است، من چندین منبع از منابع اسلام پیدا کردم و این ها را در کتاب های اخیر خودم جمع آوری نمودم، یک امر طبیعی است که انسان برای پیشبرد اهداف و اموراتش، زبان به تهدید بگشاید، یا هوادار جمع کند و با آنها مانور بدهد. و به همین صورت بود که این تهدید ها را بردند در فاز خدای نادیدنی، که بهشت و جهنم دارد، می بیند، می شنود و امر و نهی می کند، و این گونه شد که سلطه بر بشر از ده ها هزار سال قبل به نام معنویات و الهیات آغاز شد بدون این که این مذاهب آسمانی در اعصار مختلف، به ویژه در زمینه معرفی خداوند و شناخت خداوند خدمتی به مردم کنند.
در اینکه گیتی یک آفریدگار دارد، هیچ شکی نیست، ولی حقیقت آن آفریدگار، با این خدایی که از زمان آدم تاکنون به واسطه ادیان گوناگون مطرح شده است، اصلاً مطابقت ندارد و نمی توان آن را پذیرفت.
خدایی که ما از ادیان تحویل گرفتیم، خدای کوچک و حقیری است که، تنها در کره زمین امر و نهی می کند و کارایی و مدیریت دارد، در حالی که هستی آنقدر بزرگ است که کره زمین در آن گم شده است.
البته انکار نمی شود کرد که انبیاء و رجال آسمانی، رجالی که خودشان را به آسمان نسبت می دهند، خیلی وقت ها قصدشان خدمت به بشر بود، می خواستند عدالت جاری بشود، می خواستند صفا و صمیمیت بین مردم باشد ولی نمی توانستند، برای اینکه این کار در عهده آنها نبود چون وصل نبودند، یک خطوراتی داشتند، در ذهنشان یک اوهامی می آمد، که خیال می کردند این گفته خداست اما وقتی که مقایسه می کنیم گرداننده هستی را با آنچه که اینها تحت عنوان خدا معرفی می کنند، می بینید که به هیچ وجه تناسب ندارد،
سپس جنایتکاران آمدند و به نام همین خدا و ادیانی که آنها را به آسمان نسبت دادند، این همه جنایات را روی زمین انجام دادند، یا تحت عنوان جهاد یا انتقال فرهنگ یا صادرات عقاید فتنه ها برپا ساختند، اکنون هم می بینیم که به نام ادیان جنایت می شود و نامش را خدمت به خدا می گذارند.
به نام این خدا ترور و آدم کشی می شود، و خلق را شکنجه می کنند و اسمش را می گذارند خدمت به خداوند، يا ثواب و قربة الی الله، هر چه بدبختی و بیچارگی برای ملت ها است، در همه اعصار به نام خدا تمامش کردند، چون می دانند که خدا تنها نام و موضعی است که دست کسی به او نمی رسد که مورد پرسش قرار بگیرد! این هم برنامه خوبی برای همه ادیان است! می گویند: خدای آسمان! وقتی که گفت: آسمان، دیگر دستت کوتاه است و مشکل سر همین است صاحبان ادیان هر چه خواستند با مردم کردند، از نظر اقتصادی آن ها را استثمار کردند، از نظر امنیتی آن ها را به صلابه کشاندند، فرق نمی کند، در شرق، غرب، خاورمیانه، در اسلام، مسیحیت، یهود و در زرتشت. تاریخ ثبت شده از همه ادیان، برای ما گزارش های مهم و غیر قابل انکاری آورده، که همه سران ادیان جنایت های بسیاری بر بشر مرتکب شدند تحت عنوان خلق شرایع و مناسک و همه را اعتراف دادند، نشان دادند و فِلِش زنی کردند به سمت خدا، هر کس هر گونه که خواست به نام این خدا، خدای نامحسوس، نامرئی، هر کاری می خواهد بکند، کسی هم جرئت ندارد حرف بزند، فورا با تکفیر و اتهام محاربه مواجه می شود.
ما حرکتمان بر اساس این است که باید عبور کنیم از همه ادیان و مذاهب و راه را پی بگیریم
ما هرگونه دخالت های خشونت آمیز را به نام ادیان در هر کجای جهان محکوم می کنیم، تاریخ گذشته را که یادآور ظلم و ستم و استعمار و استثمار بوده به نام ادیان که نسبت به خدا بوده، نسبت را می رساندند به خدا، امروز محکوم می کنیم، هرچند مربوط به دهها هزارسال قبل باشد.
ما معتقدیم که حتی روزگار جدایی دیانت از سیاست گذشته، یعنی مال دیروز بود، امروز زمانی است که ما باید خود ادیان را لایروبی کنیم که اصلاً این ها وصل به خدا نبودند، وصل به آن جایگاه عظیم و بزرگی که به عنوان فرمانروای آفرینش مطرح می شده نبودند، ما دیدمان نسبت به پروردگار فراتر از آن است که تاکنون ادیان آورده اند،
و سیاست را هم سیاست درستی نمی بینیم، ما هم به ادیان اعتراض داریم هم به سیاسیون، سیاست جهانی همیشه در جهت استثمار ملت ها بوده، ما از تاریخ، هیچ گزارش خوشی نداریم، ما از تقویم بشر، هیچ کارنامه زیبایی نداریم، ما از سیاست هم عبور کرده ایم، سیاست جهانی در هر عصری، مبتنی بر انهدام ضعفا بوده، در هر جا که شما نظام طبقاتی می بینید، آنجا سیاست شیطانی است، مکرآمیز است، سیاست درست آن است که همه اهل زمین (این هفت میلیارد) دارا باشند، از منابع زمینی هم، برخوردار باشند، در بهداشت و سلامت و درمان، یکسان باشند، فقیری در عالم نباشد، گرسنه ای نباشد، دردمندی نباشد، وقتی که هست ما آن را از چشم هم الهیون می بینیم، هم سیاسیون، ما هر دو را رد می کنیم و جایگاه سومی را انتخاب کردیم که آن، عبور از سیاست و دیانت است.
بروجردی، ایران- تهران- حصر خانگی
خلاصه ای از فعالیت های حقوق بشری بروجردی، کاشف توحید بدون مرز
حرکت آقای بروجردی که از سال 1357 شروع شد و در امتداد حرکت علمی اجداد و پدرش به نام مکتب نور در راه رسیدن به توحید به دور از تعصبات و خودمحوری بود، که بارها از سوی دیکتاتورهای مذهبی سرکوب شد.
ایشان در سالهای ۱۳۷۴، ۱۳۷۹ و ۱۳۸۴ دستگیر و زندانی شده بود. وی بار دیگر در 15 مهر ماه سال ۱۳۸۵ پس از ماه ها حصر به همراه تعداد زیادی از یارانش بازداشت و علیرغم فراگیر بودن خبر بازداشت ایشان دادگاه فرمایشی دادسرای ویژه روحانیت غیر علنی برگزار شد و وی را به ۱۱ سال زندان، به انضمام مصادره اموال محکوم کرد.
فهرستی از فعالیت های حقوق بشری ایشان:
1. جدایی دین از سیاست ( این خواسته،نه تنها از دیدگاه اعتقادی بلکه از دید سیاسی و حقوق بشری نیز باید پیگیری شود ).
ایشان با انتشار نامه ها و بیانیه های گوناگون، برلزوم صدور قطعنامه ای در سازمان ملل متحد،درموضوع جدایی دین از حکومت پافشاری داشتند.
2. مخالفت با تئوری ولایت فقیه و رژیم جمهوری اسلامی و نامیدن حکومت ولایت فقیه به عنوان دیکتاتوری مذهبی. (نگارش رساله ای در رد ولایت فقیه که این امر باعث حبس و شکنجه های طولانی مدت ایشان دربندهای انفرادی سپاه و وزارت اطلاعات گردید).
3. دفاع از دموکراسی، حقوق بشر، آزادی قلم و بیان و انتخاب آزادانه دین یا هر گونه باور
4. رفع تبعیض های جنسیتی، قومی، دینی و سیاسی
5. حذف خشونتها و مجازاتهای فقهی مذهبی از جمله سنگسار، اعدام، قطع اعضای بدن، شلاق، زندان و…
6. درخواست برگزاری رفراندوم آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد پیرامون ادامه یافتن یا خاتمه دادن به حکومت اسلامی در ایران
7. درخواستهای مکرر برای اعزام ناظران و گزارشگران ویژه حقوق بشر سازمان ملل به ایران
8.درخواست تشکیل کمیته ای از حقوقدانان و کارشناسان بین المللی در سازمان ملل برای حل بحران منطقه خاورمیانه و ایران در راستای خاتمه دادن به نتایج سوء ناشی از حاکمیت دینی که با دامن زدن به اختلاف ها و جنگ ها درممالک دیگر و ماجراجویی های تسلیحاتی و هسته ای، صلح و امنیت منطقه و جهان را به خطر انداخته است.
9.اعتراض و درخواست رسیدگی مجامع بین المللی به سانسور، بایکوت و خفقان دیکتاتوری مذهبی در ایران اجازه نفس کشیدن به شهروندان ایرانی را نمی دهند.
10.در خواست از رهبران و مبلغان دینی شامل پاپ اعظم، علمای یهود، مسیحیت، دانشگاه ها و حوزه های مذهبی اسلامی از جمله جامعۀ الازهر مصر، دارالفتوای حمایت از مردم عربستان، و سایر ادیان برای حمایت از مردم ایران که تحت فشار سرکوب مذهبی و خودکامگی دینی قرار دارند.(رجوع: دادخواست رهبر مذهبی زندانی:
http://www.bamazadi.net/2008/09)
11.درخواست از سران جنبش غیرمتعهدها برای رسیدگی به وضعیت مردم ایران که شامل رئیس جمهوری، نخست وزیر و یا معاون رئیس جمهور بیش از51 کشور در جهان می باشد.
موارد فوق الذکر در فعالیتهای دینی، سیاسی و اجتماعی ایشان، از جمله در گردهمایی ها، سخنرانی ها،مصاحبه ها، پیام ها، نامه ها، تالیفات، موضع گیری ها و… کاملا مشهود می باشند. بنابراین آقای بروجردی یک«زندانی سیاسی» و «مدافع حقوق بشر» محسوب می شوند.
نمونه هایی از درخواستنامه های فوق الذکر، برای مثال به شرح زیر می باشد:
در تاریخ 23سپتامبر2010،در مقر شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو، این درخواستنامه توسط خانم نازنین انصاری، ژورنالیست و فعال حقوق بشر،خوانده شد و همچنین در اختیار خانم ناوی پیالی، کمیسرعالی، آقای سیهاساک فوانکتکیو، رئیس شورا و نمایندگان کشورهای عضو آن نهاد قرار داده شد که در لینک زیر قابل مشاهده است.
همچنین ایشان در سال 1390 همزمان با اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، نامه ای برای دبیرکل سازمان ملل و نمایندگان کشورهای شرکت کننده در اجلاس نوشته بودند که در جلسه جانبی این نشست خوانده شد و این نامه مورد توجه بسیاری از مدافعین حقوق بشر قرار گرفت وموجب شد که این نامه در کنگره کانادا هم مطرح شود. در پی آن طرحی به نام”غرب باید به وضعت اسفبار زندانیان سیاسی ایران بیشتر توجه کند”تشکیل شد و این نامه سرآغازی برای حمایت های پارلمان های کشورها از زندانیان سیاسی در ایران گردید. هم اکنون این نامه در کنگره کانادا نگهداری می شود.
در همان سال ایشان از سوی برخی اعضای کنگره کانادا و تعدادی از اساتید تاریخ و علوم سیاسی برای دریافت جایزه صلح نوبل معرفی گردید.
http://www.bamazadi.net/2010/09/blog-post_27.html#more
در دسامبر 2014 به مناسبت اولین سالگرد درگذشت نلسون ماندلا، رهبر ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، اعضای پارلمان کانادا شامل آقای پیتر مک کی، وزیر دادگستری کانادا به همراه آقای اروین کاتلر، عضو لیبرال پارلمان و وزیر پیشین دادگستری و همچنین خانم الیزابت می، عضو حزب سبز و آقای اسکات رید عضو محافظه کار و رییس کمیته فرعی امور خارجه پارلمان در زمینه حقوق بشر بین المللی،ضمن ستایش از تلاش های آقای بروجردی در زمینه حقوق بشر، وی رابه عنوان“ماندلای ایران” معرفی کردند که سالها است برعلیه آپارتاید مذهبی ایران مبارزه می کند. پیتر مک کی، وزیر دادگستری کانادا در کنفرانس خبری پارلمان کاندا گفت”ایشان یک مرد فوق العاده است، که اکنون به دلیل حمایت از جدایی دین از حکومت و همچنین به خاطر محکوم کردن ماهیت تئوکراتیک رژیم ایران زندانی شده است، مساله ای که همچنین عامل دین گریزی مردم ایران می باشد.
ایشان از برگزاری یک رفراندوم آزاد در ایران حمایت کرده و همگان را به این مهم فراخوانده است،”
http://www.bamazadi.net/2014/12/blog-post_9.html
ایشان در طی دوران حبس،به عنوان دیده بان حقوق زندانیان عمل کردند و گزارشهای داخل زندان را به بیرون ارسال می نمود.
در میان این گزارش ها می توان به گزارش اعدامهای پنهانی و اعلام نشده درزندان یزد اشاره کرد که به صورت روزانه انجام می شد و یا وضعیت اسفبار زندانیان سیاسی و عقیدتی که از دید عموم پنهان بود. ایشان همچنین با ارسال بیانیه هایی به صورت پنهانی به بیرون از زندان،اساس حکومت مدعی دیانت را به چالش میکشید و با افشای اسناد نقض مستمرحقوق انسانی ملت ایران توسط رژیم،مشروعیت نظام را زیر سوال می برد و از جوامع بین المللی ومدافعان حقوق بشر درخواست حمایت مینمود.
آقای بروجردی در امتداد فعالیتهای بشردوستانه، به کمک نمایندگان خود، نهادی برای دفاع از حقوق شهروندی وحقوق بشر تاسیس نمودند که ضمن تهیه گزارشهایی از نقض مستمر حقوق بشر در ایران و ارسال برای نهادهای معتبر و مختلف از جمله گزارشگر ویژه سازمان ملل، برای ترویج صلح و نفی خشونت های دینی و افراط گرایی تلاش کرده است که این تلاشها همچنان ادامه دارد. دیدگاه و اهداف این نهاد در لینک زیر قابل دسترسی است:
http://www.bcrgroup.us/about-us
این فعالیت های بشردوستانه و افشاگری در مورد نقض حقوق انسانی مردم ایران که صرفا چند نمونه از آن ذکرگردید، باعث شد که حکومت مجددا در دادگاه ویژه روحانیت برای ایشان یک پرونده جدید تشکیل دهد.
بروجردی به دلیل همین حمایتها و تلاش ها مورد خشم حکومت قرار گرفت که حتی تا پای اعدام هم پیش رفت و در نهایت پس از اتمام مدت حبس یازده ساله، ایشان آزادنگردید، بلکه از ژانویه سال2017تا کنون در حصردرمنزل به سر می برد و دو پرونده قضایی مربوط به سالهای 1389و1391بر علیه وی تاکنون باز مانده است!
هر چند مطالب بسیاری در رسانه های جمهوری اسلامی ایران، به منظورتخریب و ترور شخصیتی ایشان منتشرشده است،ولی محتوای آن مطالب نیز نشان دهنده تاثیر تلاشها و نحوه عملکرد فرامذهبی و عدالت جویانه و انسان دوستانه ایشان است.
برای مثال در سایتهای وابسته به رژیم از آقای بروجردی، به عنوان همکار دکتر شهید گزارشگر ویژه حقوق بشر درایران، یاد شد و فیلم مستندی هم در این مورد ساخته شده است:
سایت مشرق در تاریخ27اسفند1392نوشت:”همکاران ایرانی احمد شهید کیستند؟/از نرگس محمدی و کاظمینی بروجردی تا جعفر پناهی”
https://goo.gl/6zRf1L
بروجردی، به منظور اعتراض به جنایات روحانیون حکومتی، لباس روحانیت را کنار گذاشت و این را رسما با صدای بلند اعلام کرد که:”دیگر برای این لباس آبرویی نمانده است”. علاوه بر این، ایشان در بیانیه ای اعلام نمود که از لقب و عنوان سید و آیت الله که به تعبیر ایشان، نمادی از تبعیض است و باعث سوءاستفاده روحانیون سیاسی شده و اغلب از آن برای به استثمار کشیدن مردم استفاده می کنند، صرف نظر کرده و تاکید می کندکه هرگز از این عناوین برای وی استفاده نشود.
http://www.bamazadi.net/2017/10/blog-post_17.html
ایشان هر آنچه که با حقوق بشر منافات دارد،حتی اگردر متون کانونی دین آورده شده باشد،را مردود اعلام نموده و همین امر باعث شد که روزنامه کیهان وابسته به حکومت ملایان در تاریخ 6مهر1388 ، در مطلبی باعنوان:”مرجع مارکسیست ها و لامذهبها، اول کاظمینی بروجردی، دوم منتظری!”( لینک خبر )،ایشان را مرجع بی دین ها بداند!
متاسفانه در گذشته موقعیت مبارزاتی ایشان از سوی فعالین سیاسی وحقوق بشری صرفا در طبقه بندی«عقیدتی»و«عقیدتی-سیاسی»قرار گرفته است. این طبقه بندی جایگاه ایشان را محدود کرد و رژیم از این موضوع، سوء استفاده های بسیاری نموده و اهداف ایشان را اعتقادات شخصی نامید!
برای شفاف سازی پیرامون طبقه بندی واقعی فعالیت ها و مبارزات آقای بروجردی و استقرار نام ایشان درجمع زندانیان«سیاسی» و «مدافعین حقوق بشر»، اسناد بسیاری وجود دارد که چند مورد آن عبارتند از: در بیانیه سازمان عفوبین الملل14 May 2009،PUBLIC AI Index: MDE 13/045/2009آمده است: به دلیل انتشار نامه آیت الله بروجردی به بان کی مون مبنی بر اینکه مردم ایران خواهان برگزاری رفراندوم آزاد زیرنظر سازمان ملل هستند، ایشان را در زندان یزد مورد ضرب و شتم قرار دادند و به انفرادی منتقل نمودند….
در گزارش 29 September 2006MDE 13/114/2006 آمده است: بروجردی به دلیل حمایت از حقوق بشر و مکاتبه با دبیر کل سازمان ملل، رئیس اتحادیه اروپا و پاپ اعظم مورد حمله حکومت قرار گرفت.
در بیانیه سال 2008 Amnesty International USA آمده است: آیت الله بروجردی به دلیل اقداماتی چون غیر قانونی نامیدن جایگاه «ولی فقیه» و استفاده از واژه «دیکتاتوری دینی» به جای «نظام جمهوری اسلامی» متهم به «محاربه» و «اقدام علیه امنیت ملی» شد.
در بیانیه ها و گزارش های متعدد دیده بان حقوق بشر سازمان ملل متحد Human Rights Watch از جمله در بیانیه
June 4, 2008 آمده است که: آیت الله بروجردی به دلیل حمایت از جدایی دین از حکومت بازداشت و شکنجه شده و از حقوق قانونی خود محروم می باشد و در گزارش Events of 2010 از نهاد مذکور، از تهاجم به دفاتر و محل سکونت تعدادی از روحانیون ومراجع سرشناس از جمله بروجردی، صانعی، کروبی، دستغیب و منتظری به عنوان نقض حقوق بشر علیه ایشان یاد شده است.
در بیانیه مرکز اطلاعات منطقه ای سازمان ملل متحد (UNRIC) و گزارش های متعدد از شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو -سوییس (OHCHR) آمده که: آیت الله بروجردی به خاطر فعالیت های صلح آمیز زندانی شد.
در گزارش های متعدد از United Nations General Assembly از جمله گزارش 16 February 2009 آمده است
که: آیت الله بروجردی به دلیل حمایت از جدایی دین از سیاست و آزادی های دینی، زندانی و شکنجه شده است.
در گزارش فدراسیون بین المللی حقوق بشر International Federation for Human Rights ,در تاریخ
2 July 2007 آمده است که : بروجردی به دلیل مطرح کردن جدایی دین از سیاست بازداشت و محاکمه شد.
در گزارش های متعدد وزارت خارجه امریکا پیرامون حقوق بشر و پیرامون آزادی های مذهبی،از جمله در گزارش 6 اکتبر 2011
ازSCIFF آمده است:دیدگاه های آیت الله بروجردی به طور صریح و آشکار با رهبر جمهوری اسلامی تفاوت دارد…[ایشان] که از جدایی دین از حکومت دفاع کرده بود و به نمایندگی از طرف مردم از حقوق اقلیت های مذهبی و اکثریت شیعه سخن گفته، در اکتبر2006بدون هیچگونه اتهامی بازداشت و زندانی شد. همچنین آیت الله بروجردی روحانی معترضی است که سابقه ای طولانی در دفاع از حقوق جامع شهروندان ایران از جمله اقلیت های مذهبی دارد.
در بیانیه وب سایت سودویند،www.iranhrc.org،۶ مهر۱۳۹۳ آمده است : آیت الله بروجردی به دلیل انتشار کتابی از زندان به انفرادی منتقل شدکه این کتاب شامل مباحثی در دفاع از حقوق بشر، حمایت از منشورها و میثاق های بین الملل جهانی بشر، ترویج ایده سکولاریسم و… می باشد.
در قطعنامه پارلمان اروپا (European Parliament) و پارلمان سوئد(Swedish Parliament) نیز از فعالیتهای صلح آمیز ایشان در راستای دموکراسی حمایت شده است.
همچنین مقام های برجسته ای چون رئیس جمهور و وزرای خارجه اسبق امریکا وچند مقام کانادا و پارلمان اروپا و… پیرامون تلاش های آقای بروجردی برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم مطالبی را عنوان و از ایشان تجلیل کرده اند.
آقای بروجردی در پاسخ به پرسشی یک سازمان آمریکایی مدافع حقوق زنان در مورد حقوق زنان و برابری زن ومرد چنین گفته است:
“زنان، نیمی از بشریت هستند. زن، خالق در محوریت زندگی است. حقوق بانوان مشترک با آقایان است. نمی توان این نیمه را از آن نصفه، جدا کرد. تکامل انسانها در آمیختن هر دو روی سکه حیات است. یک عمر ایده آل، همسویی هر دو جنس مخالف با یکدیگر می باشد. تمام قوانین پایدار که حافظ منافع بنی آدم بوده، ملحوظ به منظور نمودن حدود قانونی، حقوقی، اعتباری و امنیتی هر دو جنس انسانی است. لذا مساوی بودن حق این دو جنس مخالف یک واقعیت انکار ناپذیر و مسلّم است. تجاوز به حقوق بانوان در هریک از ابعاد معنوی و مادی، غرض ورزی با نماد وجدانی است که چوب لای چرخ اجتماع گذاشتن است. در وضع قوانین دولتی و حکومتی، باید نگهبان خواسته های زنان بود، چرا که اگر نیمه ساختار زندگی، در مضیقه باشد،جوابگوی مسئولیت فطری خود نخواهد بود، آنگاه آثار انفعالی و ایذائی آن، مجموعه چرخش جامعه را هدف قرار می دهد و به توقف کامل حیات انسانی، منجر می گردد.”
حسین بروجردی، ایران–تهران–زنداناوین،شهریور1393
نمونه ای از همراهی ایشان با مردم و ایستادگی برای بازپس گیری حقوق از دست رفته ملت، بیانی های است که همزمان با اعتصاب غذای وی در آبان ماه سال 1393، در اعتراض به اسید پاشی ها و اعمال خشونت به نام امر به معروف و نهی از منکر، منتشر نمودند:
http://www.bamazadi.net/2014/11/blog-post_6.html#more
در ژانویه 2015 ، آقای بروجردی پیامی از داخل زندان به مناسبت فاجعه حمله به دفترنشریه فرانسوی شارلی ابدو درپاریس که
به کشتهشدن 12 نفر و زخمی شدن عده ای دیگر انجامید،ارسال نمود و نوشت: از همه باورمندان ادیان می خواهم، اجازه ندهید که سودجویان و متعصبین مذهبی با ابزارهای خشونت دینی، پروردگار مهربان را متهم کنند و نام بلندش را لکه دار نمایند.از رهبران ادیان تقاضا می کنم که در مقابل خشونت های مذهبی ساکت ننشینید.
http://www.bamazadi.net/2015/01/blog-post_65.html
نمونه فعالیت های ایشان که در رسانه ها ثبت گردیده فراوان است و موارد فوق گزیده ای از آن برای یادآوری تلاشهای ایشان در راه احقاق حقوق انسانی هم میهنانش و نگاه فرامذهبی ایشان به انسانها و مقام انسانیت است.
گرچه به دلیل اینکه ایشان وارد بازی های سیاسی و حزبی نشده و پیوسته بر اجرای مفاد منشور جهانی حقوق بشر خالصانه اصرار ورزیده و بابت آن هزینه های بسیار هم داده است، متاسفانه مافیای قدرت،ثروت و رسانه تلاش کرده اند که نام ایشان در فهرست مدافعین حقوق بشر قرار نگیرد و به این صورت تنها به صورت یک قربانی نقض حقوق بشر از او یاد شود و بالطبع این مبارز خستگی ناپذیر مستقل را به انزوا کشانده شود.