استراحت کی کند این خلق تو؟
تا به کی آید همه آزار تو؟
خرمی کو؟ که حرج آمده جایش به ضرر
دل خرسند کجا، این جگر سوخته آمد به شرر
تمام اعضای بدن، اسیر این مقادیر
به امراض و به افلاس، نشان این مضامیر
کشمکشهای بشر بس دیدنیست
چون عواقب را تو بینی وحشتیست
بازار عذاب است ز این دین که تو یابی
هر بار که خواهی مددی خیر هلاکی
از بس که بخواندم من بیچاره دعایی
زیرم علفی سبز شد و باز نشد باب اجابی