
اذعان رجل ظهوری در تحریف قرآن
از فایل صوتی شماره 6970 بخش 1 تاریخ 14-11-1403
این سند، بخشی از فایل تدریسی روزانه بروجردی، کاشف توحید بدون مرز به شاگردانش می باشد که بیش از یکدهه در هر شریطی اعم از زندان و حصر در منزل ادامه داشته است.
متن فایل صوتی:
– «عَنِ الْكَلَيْنِي وَ الصَّدُوقِ بِاسْنادِهِمَا عَنْ عَلِيِّ ابْنِ سُوَيْدٍ قَالَ: كَتَبْتُ اِلَى اَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السَّلام وَ هُوَ فِي الْحَبْسِ كِتَاباً – اِلَى اَنْ ذَكَرَ جَوابَهُ علیه السَّلام بِتَمامِهِ و فيهِ قُولُهُ علیه السَّلام اَو تُمِنُوا عَلىٰ كِتابِ اللهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ».
کتاب بحارالانوار جلد ۴۵ صفحه ۸، کتاب تحفالعقول صفحه ۱۷۳ است.
علی ابن سوید از صحابه میگوید: نامهای به امام کاظم نوشتم در موقعی که آن حضرت زندان بودند. امام مرقوم فرمودند: امت، امین بر کتاب خدا دانسته شدند، پس آن را تحریف کرده و تبدیل نمودند؛ «كَتَبْتُ اِلَى اَبِي الْحَسَنِ مُوسَى وَ هُوَ فِي الْحَبْسِ كِتَاباً – اِلَى اَنْ ذَكَرَ جَوابَهُ بِتَمامِهِ و فيهِ قُولُهُ اَو تُمِنُوا عَلىٰ كِتابِ اللهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ». گفتم این کتابی که در دست ماست چه وضعی دارد که اسمش کتاب آسمانی است؟ فرمود «فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ» تحریفش کردند و تبدیلش کردند. تبدیل یعنی یک آیه را برداشتند و یک چیز دیگر جای آن گذاشتند. از اول که «مَا نَزَلَ العُمَرُ» بود که گفتند «مَا نَزَلَ الله» است. ما اسناد و مدارکی را رو کردیم که تاریخ پنهان کرده بود و ما آن را علنی کردیم.
امام کاظم در حصر زندان هم که هست حقیقت را میگوید، میگوید حالا که آب از سر من گذشته، من که در غل و زنجیر هستم، در سیاهچال هارون الرشید هستم، حالا بگذار این را هم بگویم، من که امروز و فردا میخواهم کشته بشوم بگذار بگویم، «كِتابِ اللهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ».
➖«تحریف» یعنی چیزی گذاشتند که نبوده،
➖«تبدیل» هم یعنی به میل خودشان جابجا کردند.
تمام این صافکاریهای قرآن، صحافی کردن به میل خودشان همان شب شام غریبان رسول الله بود. این اسناد و مدارک را نه شیعه میتواند تکذیب کند و نه سنّی، که امیرالمؤمنین صبح فردای شهادت پیامبر در خیابان راه میرفت، یکی از همانهایی که دیشب سر کار قرآن بود که جابجا میکرد، گفت دیشب تا صبح نخوابیدیم و قرآن را درست کردیم.
بعد میگویند امیرالمؤمنین طرفدار قرآن است. آن حرفی که از امیرالمؤمنین آوردی آن تقیه است، آن از ترسش است. بابا اهل بیت میترسیدند. مگر به امیرالمؤمنین اعتراض نکردند؟ این سند دارد که گفتند تو که از اینها (از خلفا) خوشت نمیآید چرا دختر کوچک نابالغ خودت را به عمرالفاروق عمر ابن الخطاب خلیفه دوم رسول الله دادی؟ گفت از عمویم عباس بپرسید. از عباس پرسیدند، عباس گفت خلیفه دوم رسول الله گفت یا باید علی دخترش را به من بدهد یا دو نفر را شاهد میگیرم که علی دزدی کرده و دستش را قطع میکنم. آیا علی دزدی کرده؟ ببین چقدر این دین درب داغون است، بی در و پیکر است که مثل علی ابن ابیطالب را میتوانند در دادگاه محکوم کنند که دزدی کرده و دستش را قطع کنند!
این اسناد را چکارش کنیم؟ اینها را پنهان کرده بودند، هم متشرعین گفتند صدایش را درنیاوریم فعلاً همین قرآن را بچسبیم، قرآن علی که نیست نمیتوانیم بدون قرآن هم باشیم.